«زبان حال فاطمیه 2»
89/11/15 12:21 ع
گلستان بقیع
بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع
بوی گل میآید از چاک گریبان بقیع
مرغ شب در سوگ گلهاییکه بر این خاک ریخت
از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع
نالههای حضرت زهرا هنوز آید به گوش
از فضای حسرت آلودِ غم افشان بقیع
گوش ده تا گریهی زار علی را بشنوی
نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع
این حریم عشق دارد عقدهها پنهان به دل
شعلهها سر میکشد از جان سوزان بقیع
از دل هر ذرّه بینی جلوهگر صد آفتاب
گر شکافی ذرّه ذرّه خاکِ رخشان بقیع
هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار
وه چه خوش رنگ است گلهای گلستان بقیع
بستهام پیمان الفت با مزار عاشقان
خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع
ای ولیّ حق، تسلاّ بخشِ دلهای حزین
خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع
سینه این خاکِ گلگون، هست مالامالِ درد
کوش ای غمخوار رنجوران به درمان بقیع
ای جهان آباد کن، برخیز و مهر و داد کن
باز کن آباد از نو، کوی ویران بقیع
چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب
سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع
استاد بهجتی
وصیت مادر
کاش دیگه حرف
وصیت نزنی
نگی از روضه های بی کفنی
هم می گی داغ بابا رو می بینم
می گی از اون روزای بی حسنی
غصه ی در و دیوار برام کمه!
چرا داری می گی از بی وطنی
داری می گی که حسین و می کشن
نمی مونه به تنش پیروهنی
این چه روزیه که قلب و می شکنه
که می گی به جام یه بوسه بزنی
کوفه و شام بلا بگو کجان
که من اونجا ندارم هم سخنی
وای من به مجلس حرامیان
که باشه میونشون همچو منی
مادرم تو رو خدا روضه بسه
که داری قلبم و از جا می کنی
کمال مؤمنی
همدرد علی
دردم آرام نشد تا که غمت را دیدم
سوختم تا به سحر از جگرم نالیدم
تو که بودی یل خیبر شکن هاشمیان
بارها بازوی تو زین سببت بوسیدم
سخنی گو تو که شاید دلم آرام شود
تا حیاتم دهی و زنده شود امیدم
من اگر ناله کنم درد امانم بُرده
بارها از ستم جور بخود پیچیدم
این همه سال به تو زهره تابان بودم
به امیدت همه شب بهر تو می تابیدم
آن زمان خواست عدو آتش کین افروز
من زجان تو و طفلان خودم لرزیدم
دل لرزان تو را زیر لگد حس کردم
من خودم هیچ برای دل تو لرزیدم
درد برده رمق و تاب و توان نیست مرا
ورنه می شد به خدا بهر تو می خندیدم
این مصیبات که آمد به سرم هیچ نبود
فقط از غربت و مظلومی تو رنجیدم
حسرت زده
ای کاش که بند دل او پاره نمی شد
حسرت زده ی دیدن گهواره نمی شد
ای کاش نمی گفت نبی ام ابیها
تا شعله ور از کید ستمکاره نمی شد
گر عشق علی در دل او جای نمی داشت
هرگز هدف کینه ی قدّاره نمی شد
می ماند اگر پشت در خانه نمی رفت
دلخون زغم محسن مه پاره نمی شد
انگار که زود است سخن گفتن از آن روز
در کربوبلا زینش آواره نمی شد
او پشت در خانه و دشمن به تماشا
جز صبر علی جان مگرت چاره نمی شد؟
گربود و نمی رفت زدنیا به غریبی
هر شب علی اش این همه آواره نمی شد
فخر ملائک
یه روز و یه
روزگاری، مادرم خیلی جوون بود
مایه فخر ملائک ، تو زمین و آسمون بود
آسمونی ها همیشه، مادرو نشون می دادن
که درخشش نمازش، تا شعاع کهکشون بود
نیمه شبها تو نمازش، دستشو بالا می آورد
تک تک همسایه هارو، یاد می کرد و یادشون بود
همه منت گدایی، درخونمونو داشتن
خاطر اونو می خواستن، بسکه خوب و مهربون بود
افتخار مادر ما ،تو بهار زندگانیش
پاکی و صفا به پیش، دشمنان بد زبون بود
تا یه روز یه عده نامرد آتیش و هیزم آوردن
خونشو آتیش کشیدن، تا دیدن تو آشیون بود
یه طرف صدای ناله، یه طرف صدای ضجه
خودمونو تا رسوندیم، مادرم غرقه ی خون بود
با تن مجروح و خونی، خودشو سپر قرار داد
تا که دید امام عصرش، با طناب و ریسمون بود
دشمنا امون ندادن، راهشو یک باره بستن
شلاق مغیره ای وای، سد راه تو اون میون بود
اشکای چشمای بابا، گریه هامو در میاره
آخه چشمای پر آبش ،نشون مظلومی مون بود
گلای باغ نبوت ، با دو چشمای پر از اشک
نگاشون تو این میونه، به نگاه باغبون بود
آخر یه روز
مادر یه روز
مهدی میآد، برای یاری
میشه که روز فرجش، مارم بیاری
تکیه می ده به کعبه و ،با صوت اعلا
می گه انابن و حیدرو، انابن و زهرا
غصه نخور مهدی میآد، با شور و احساس
منتقمت با اون میشه، حضرت عباس
حسینی ها به عشق اون، می آن به یاری
دشمنای علی می شن، همه فراری
آخر یه روز گل می کنه، تو آسمونها
نغمه یا علی و با، ذکر یا زهرا
نشون می ده به شیعه ها، یه قبر خاکی
میگه که قبر مادره، اسوه پاکی
از توی قبر اون دوتا رو، بیرون میآره
توی آتیش هردوشونو، باهم میزاره
میگه چرا یه خونه رو شما سوزوندین
حرمت صاحب خونشو ، شما شکوندین
میگه گناه مادرم مگر چه بوده
که مزد یاری علی ، رخ کبوده
خدا می دونه مادرم ،خیلی جوون بود
چرا روزای آخرش، قدش کمون بود
کمال مؤمنی
«اشعار فاطمیه 2»
89/11/15 12:21 ع
آمد کنار بستر زهرا علی نشست
آهی کشید و آینه اش را نگاه کرد
خورشید آسمان ولایتِ ستاره ریخت
تا یک نگه به هال? اطراف ماه کرد
گفت : ان سیاه دل که به تو راه را گرفت
روی تُرا ، نه – روز علی را سیاه کرد
می گریم از غم
تو ز سوز جگر پدر
باید دعا کنی که
بمیرم دگر پدر
می سوختم ز آتش
هجرت که ناگهان
گشتم دوباره
شاهد قتل پسر پدر
در پشت در بناله
صدایم شدی بلند
آهی ز دل کشیدم
و گفتم پدر پدر
مادر نداشتم که
زدم فضه را صدا
در بین آن شکنج?
دیوا ر و در پدر
می خواستم دفاع
کنم از حق همسرم
دیدی چه کرد
قنفذ بیدادگر پدر
رُخسار خود نشان
علی هم نمی دهم
کز ماجرای کوچه
تو داری خبر پدر
بهر تو گریه می
کنم و بهر محسنم
خون می رود ز
سین? من تا سحر پدر
بر گو چه سازم
اشک امانم نمی دهد
دیگر بیا و
فاطمه ات را ببر پدر
ای ز دست و سینه
و بازوی تو حیدر، خجل!
هم غلاف تیغ، هم
مسمار در، هم در، خجل
با غروب آفتاب
طلعت نورانی ات
گشته ام سر تا
قدم از روی پیغمبر، خجل
هم صدف بشکست،
هم دردانه ات از دست رفت
سوختم بهر صدف،
گردیدم از گوهر، خجل
همسرم را پیش
چشم دخترم زینب زدند
مُردم از بس
گشتم از آن نازنین دختر، خجل
گاه گاهی مَرد
خجلت می کشد از همسرش
مثل من، هرگز
نگردد مردی از همسر، خجل
همسرم با چادر
خاکی به خانه باز گشت
از حسن گردیده
ام تا دامن محشر، خجل
خواست زینب را
بغل گیرد ولی ممکن نشد
مادر از دختر
خجل شد، دختر از مادر، خجل
باغ را آتش زدند
و مثل من هرگز نشد
باغبان از غنچه
و از لال? پرپر، خجل
بانگ « یا فضّه
خذینی » تا به گوش خود شنید
از کنیز خویش
هم، شد فاتح خیبر، خجل
نظم « میثم »
شعله زد، بر جان اولاد علی
تا لب کوثر بود
از ساقی کوثر، خجل
نوحه (1)
شب ِ تشییع من
است
جان من، این بدن است
تن من در تب و
تاب
تن تو در کفن است
تا ابد چوب?
تابوت تو بر دوش من است
بانگ یا فضّه
خذینی تو، در گوش من است
یار تنهای علی
بی تو ای وای علی
وای از ماندن من!
آه از رفتن تو!
پشت در کُشت
مرا
« ابتا » گفتن تو
کوه صبرم ولی از
داغ تو، بی تاب شدم
آب بر پیکر تو
ریختم و آب شدم
یار تنهای
علی بی تو ای
وای علی
نوحه (2)
زینب، ای
یگانه یادگار مادر!
یاور
ولایت
افتخار مادر
تو امید
زهرایی زیب و زین
بابایی
ای عزیز مادر!
مثل مادر
خود در کنار
خانه
کن برای
بابا
گریه مخفیانه
ای مرا چراغ
دل! از پدر مشو غافل
ای عزیز مادر!
بعد من تو
دیگر مادر حسینی
تا کنار
گودال
یاور حسینی
کربلا شوی
تنها در میان دشمن ها
ای عزیز مادر!
سامریان زیر یک سقیفه نشستند
حرمت خورشید را به سایه شکستند
سوره توحید را درست نخواندند
کعبه حاجات را دخیل نبستند
سقف کسا را به زیر دود کشیدند
قفل در خانه را به زور شکستند
تکّه زمین مرا به حیله گرفتند
مردم یثرب نمک چشیده و پستند
کشتن هارون قوم نیّتشان بود
عابد گوساله اند، گاو پرستند
این که چنین پشت در به میخ کشیدند
چلّ? پیغمبر خداست، ندیدند
چهل علف هرزه مثل چوب جهنّم
ریختند بر بهشت، خانه آدم
زمزم و کوثر به زیر پا جریان یافت
چشمه کوثر کجا و چشمه زمزم
خون که جاری شده به سینه ای در؟
دست که را بسته این تناب؟ چه محکم
حضرت مریم کجاست تا که ببیند
فضه خادم بود به فاطمه محرم
فاطمه یعنی شریک وحی الهی
فاطمه یعنی علی برادر خاتم
این که چنین پشت در به میخ کشیدند
چلّ? پیغمبر خداست، ندیدند
هیچ یک از تیرها تیز نبودند
هیچ یک آماده ستیز نبود
در زده میشد ولی جواب نمی داد
یثربیان مثل سنگ نیز نبودند
آب نگشتند هر چه آه کشیدند
آینه بودند و گریه خیز نبودند
دست خدا مانده بود و بیعت مردم
چون همه دستهای تمیز نبودند
تا سخن از عیب و نقص سیرتشان شد
آینه های کساء عزیز نبودند
این که چنین پشت در به میخ کشیدند
چلّ? پیغمبر خداست، ندیدند
شب زدگان راه را به ماه گرفتند
راه به بانوی بی گناه گرفتند
تهمت بی نسبتی به فاطمه بستند
داغ دل لاله را سیاه گرفتند
یاس بهشتی ندیده اند و از این روی
هر علف هرزه را گیاه گرفتند
صورت گوساله ای دوباره خدا شد
اهل محل باز اشتباه گرفتند
هیچ نگفتند، هیچ اهل تماشا
باغ فدک را به یک نگاه گرفتند
این که چنین پشت در به میخ کشیدند
چلّ? پیغمبر خداست، ندیدند
آتش بی معرفت صعود ندارد
هیچ زمانی عدم ، وجود ندارد
دود دل است این که میرود به سماوات
سوختن آفتاب دود ندارد
دیدی اگر خم شده عجیب مپندار
خیم? عمر علی عمود ندارد
مهبط وحی است قلب فاطمه، زین پس
بال ملک منزل فرود ندارد
چون همه جای جهان قبال? زهراست
مقبره اش سنگ یادبود ندارد
این که چنین پشت در میخ کشیدند
چلّ? پیغمبر خداست، ندیدند
با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی
«اشعار فاطمیه»
89/11/15 12:21 ع
امشب به
نخل آرزویم برگ پیداست
در چهر?
زردم نشان مرگ پیداست
امشب مرا
در بستر خود واگذارید
بیمار بیت
و حی را تنها گذارید
دوران هجرم
رو به اتمام است امشب
خورشید
عمرم بر لب بام است امشب
بیرون برید
از خانه زینب را که حاشا
مادر دهد
جان و کند دختر تماشا
گوئید مولا
را که در مسجد نشیند
تا مرگ
یارش را به چشم خود نبیند
خجلت زده
از اشک فرزندان خویشم
اسما تو
تنها وقت مردن باش پیشم
پیش حسن از
اشک ماتم رخ نشوئی
جان حسینم
با علی حرفی نگوئی
چون روز
آخر بود، کار خانه کردم
گیسوی
فرزندان خود را شانه کردم
دیدی چه
حالی در نمازم بود اسماء؟
این آخرین
راز و نیازم بود اسماء
آخر نگاه
خویش را سویم بیفکن
می خوابم
اینک پرده بر رویم بیفکن
بنشین
کناری ناله از دل در خفا زن
بانوی خود
را لحظه ای دیگر صدا زن
دیدی اگر
خامش به بستر خفته ام من
راحت شدم ،
پیش پیمبر رفته ام من
آیند چون
اطفال معصومم به خانه
پرسند از
مادر خبر داری تو یا نه؟
دیدند اگر
خاموش و بی تاب است مادر
آهسته با
آن ها بگو خواب است مادر
چون سوی
حجره کودکانم رو نهادند
یکباره روی
جسم رنجورم فتادند
مگذار ساعت
ها تنم در بر بگیرند
مگذار آنان
هم کنار من بمیرند
بفرست مسجد
آن دو طفل نازنین را
کارند
بالینم امیرالمؤمین را
شب ها
برایم بزم اشک و غم بگیرند
در خان?
آتش زده ماتم بگیرند
از من بگو
با زینب آزاد? من
برچیده
مگذاری شود سجاد? من
من رفتم
اما یادگارم زینب اینجاست
تکرار آهنگ
دعایم هر شب اینجاست
نه تنها، روز کس
بر دیدن زهرا نمی آید
که بر دیدار
چشمم خواب هم شب ها نمی آید
به موج اشک من
الفت گرفته مردم چشمم
چنان ماهی که
بیرون از دل دریا نمی آید
مریز اینقدر پیش
چشم زهرا اشک مظلومی
ببین ای دست حق
، دستم دگر بالا نمی آید
نگوید کس چرا
بانو گرفته دست بر زانو
به روی پا ستادن
دیگر از زهرا نمی آید
چو می بینند حال
مادر خود کودکان گویند
که می سوزیم و
غیر از سوختن از ما نمی آید
شما ای اهل یثرب
می شوید آسوده از دستم
صدای نال? زهرا
دگر فردا نمی آید
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده
است
یکدم سر من از سر زانو جدا نشد
با آنکه دست دشمن دون بازویم شکست
دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد
شرمنده ام ، حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد
بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد
از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد ز پهلو جدا نشد
جای برای
کوثر و زمزم درست کن
اسما برای
فاطمه مرهم درست کن
تابوت
کوچکی که بمیرم درون آن
با چند
تخته چوب برایم درست کن
تا داغ این
شقایق زخمی نهان شود
تابوتی از
لطافت شبنم درست کن
مثل شروع
زندگی مرتضی و من
بی زرق و
برق و ساده و محکم درست کن
از جنس
هیزمی که در خانه سوخت ، نه
از چند چوب
و تخت? محرم درست کن
طوری که
هیچ خون نچکد از کناره اش
مثل هلال
لاله کمی خم درست کن
با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی
«نگاهی بر عقاید شیطان پرستی»
89/11/10 5:38 ع
خبرگزاری فارس:شیطانپرستی
جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهننماد (archetype )
میداند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به
تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به
عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .
قدرتی که بشر امروز با
شیطانپرستی به دنبال آن است با اقتدار معنوی تفاوت دارد، قدرت شیطانپرستی، قدرت
زودگذری است که در فضاهای مختلف نمیتواند خودش را در بالاترین جایگاه قرار دهد
اما اقتدار معنوی به واسطه پشتوانه و جایگاهی که نسبت به خداوند عالم و نسبت به
وحی الهی دارد، همیشه در بالاترین موقعیت میایستد.
شیطانپرستی جدید آیینی
است دارای شباهتهایی به اومانیسم که انسان را برترین موجود می داند و او را تنها
در برابر خود مسئول می داند: آنتون لاوی یکی از سردمداران این آیین میگوید:
" خدای باعظمت و با شکوهی وجود ندارد، و جهنمی که در آن گناهکاران کباب میشوند
هم نیست . اینجا و حالا روز شکنجه و سختی ماست ! حالا و اینجا روز خوشی ماست !
اینجا و حالا فرصت ماست ! این روز، این ساعت را انتخاب کن که زندگی رهاییبخشی
نیست ! "
شیطانپرستی جدید به خدایی
اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهننماد (archetype )
میداند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به
تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به
عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود . شیطان در این اعتقاد نماد نیروی تاریکی
طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.
این اعتقاد دارای شاخههای
متعددی است اما میتوان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای اصول زیر هستند:
Atheism: خدایی در شیطان پرستی وجود
ندارد.
Not dualistic: روح و جسم غیرقابل دیدن هستند و
هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد.
Autodeists: خود پرستی ، خدایی جز خود انسان
وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست.
Materialistic: اعتقاد به اصالت ماده.
- وابسته به راه چپ بودن
در برابر راه راست که راه خدایی است .
- ضد مذهب بودن خصوصا
مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.
- عدم پرستش شیطان زیرا
شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.
- اعتقاد به استفاده از
لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی
پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده میکنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و
ضروری است .
حجتالاسلام "ادبی
" دانشجوی دوره دکترای دین شناسی تطبیقی است، که به صورت تخصصی مکاتب نوپدید
دینی را مطالعه میکند. او نویسنده چندین کتاب در زمینه عرفان و ادیان است که از
آن جمله میتوان به کتابهای "آشنایی با دایرهالمعارفهای ادیان " و
"اسلام، تعامل یا تقابل با جهانی شدن " اشاره کرد.
"ادبی " میگوید:
انسان، به فطرت خود وابسته است و در پی تمنای این فطرت به معنویتهای نوگرا گرایش
مییابد. این معنویتها به دنبال چه هستند؟ چه چیزی را میپرستند و چه آیینهایی
دارند؟ مباحثی چون دینهای نوظهور، فرقههای جدید و مکاتب نوپدید دینی، اولینبار
در علوم اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم مطرح شدند. این ادیان سعی میکردند به برخی
پرسشهای غایی بشر و پرسشهای وجودشناسی انسان پاسخ دهند.
"از کجا آمدهام،
آمدنم بهر چه بود، به کجا میروم، آخر ننمایی وطنم " به پرسشهای این شعر در
ادیان الهی پاسخهای روشنی داده شده است، اما برخی از زمینهها باعث شد که برخی از
ادیان کلاسیک به پسزمینه زندگی انسان مدرن رانده شوند و توانایی پاسخ دادن به
سؤالات امروزی بشر را نداشته باشند. زمینه را برای مکاتب نوپدید دینی فراهم کرد تا
به پرسشهای غایی انسان پاسخ دهند. پرسشهایی که میکوشید، خدا را در درون انسانها
حاضر کند و در پاسخهای خود تلاش میکرد، فضای زندگی بشر امروز را به نوعی آرامش
زودگذر ارتباط دهد. مکاتب نوپدید دینی در پی پاسخهای غایی انسان بوده و هستند،
اما این پاسخ با مسیر ادیان الهی و یا ادیان کلاسیک یکی نبود ، بلکه راه متفاوتی
را در پیش گرفتند. ادیان کلاسیک به واسطه برخی مسائل نتوانستند خود را بهروز
کنند و یا بهروز شدنشان با مسائل زندگی امروز هماهنگ نشد و انسان امروزی
نتوانست، به سادگی از یهودیت، مسیحیت، بودایسم و.... برداشتهای دوران مدرن خود
را استیفاد کند، یک نقبی به عالم معنا زد، اما با روشی جدید که در مکاتب نوپدید
دینی وجود داشت. مکاتب نوپدید دینی پاسخ وجود شناسانه به پرسشهای بشری میدهد،
اما به این پرسشها در ادیان کلاسیک پرداخته نشده است. هرچه پیش میرویم،ادیان
نوظهور، حضورشان را در زندگی امروز، بیشتر تحمیل میکنند؛ اولاً به دلیل اینکه
شریعت خاصی ندارند، ثانیاً بخش خاصی از جامعه را هدف قرار نمیدهند و ادعای جهانی
دارند. ثالثاً آیینها و آموزههایشان بسیار ساده و با زبان امروزی و در دسترس
است، رابعاً مدعیاند، راهی که پیامبران کلاسیک نتوانستند فراهم کنند، در دوران
مدرن با پیامبران جدید پیشروی انسان قرار دارد. در دایرهالمعارف ادیان جدید که
به تازگی در انگلستان منتشر شده، بیش از 2500 دین و مرام جدید که هر کدام متدینین
و مؤمنین خاص خود را دارند شناسایی شده است. برخی از این ادیان و مکاتب بسیار فعال
هستند مانند، "کلیسای شیطان "، "شاهدان یهووه "، "کلیسای
علمشناسی "، "فرزندان خداوند "، "اکنکار " (دیننور و
صورت)، "مورمونها " و "جامعه بینالمللی وجدان کریشنا "، که
فضای عینی و تبلیغات رسمی را در سطح جهان دارند. برخی دیگر هم مانند، زیرمجموعه ذن
و بودیسم، که در ایران تحت عنوان اوشو تبلیغ میشوند وجود دارند. دستهدگیری از
این ادیان هم بیشتر مجازیاند و در اینترنت فعالیت میکنند و در فضاهای عینی حضور
ندارند.
وی در پاسخ به این سوال که
آیا آماری در زمینه شیطانپرستی و جایگاه و تعداد آنان در کشور وجود دارد، گفت: آمارهای
رسمی و غیررسمی که در این زمینه در دسترس پژوهشگران وجود دارد، نمایانگر این است
که در کشور، مجالس و مهمانیهایی به نام شیطان و شیطانپرستی برگزار میشود. در
این مهمانیها بیشتر، موسیقیهای راک، هوی متال و موسیقیهایی که خشونت در آن
مجازند به همراه رقصهای آتش، استفاده از مشروبات الکلی، مواد مخدر صنعتی و
روانگردان نمایان است. البته، آمارهای دقیقی در برخی زمینهها وجود دارد. اما
شیطانپرستی آنگونه در انگلستان، آمریکا و کشورهای غربی وجود دارد به هیچوجه و
با آن شدت و گستردگی در ایران وجود ندارد.
شیطانپرستی در ایران در
سطح نمایش و نمادها جلوهگری میکند. تعداد افرادی که به معنای خاص شیطانپرست
باشند بسیار ناچیز و انگشتشمار است. وی افزود: شاخههایی از شیطان پرستی و حتی
برخی مکاتب نوپدید دینی با صهیونیسم در ارتباط هستند به لحاظ مالی از صهیونیستها
کمک میگیرند. البته نمیتوان همه مکاتب نوپدید دینی را به صهیونیسم ارتباط داد.
نگاهی که همه چیز را در این عرصه توطئهآمیز ببیند پژوهشگرانه و علمی نیست. مدارکی
وجود دارد که گواهی میدهند صهیونیستها در کمک و مساعدت به شیطان پرستی و دیگر
فرقههای نوظهور، از هیچ کوششی دریغ نمیکنند. عرفان یهودی که تحت عنوان قباله یا
اصطلاح انگلیسی آن "کابالا " است، زمینههای، مکاتب نوپدید دینی و از
جمله شیطانپرستی را فراهم میکند. عرفان عدد، عرفان نماد، عرفان قدرت پیدا کردن
در هستی، عرفان تصرف در کائنات در معنای منفی خودش، از جمله مواردی است که بشر
گسسته از عالم معنا به دنبال آن است. بشر گسسته از خدا، به دنبال نوعی اقتدار
مجازی است که البته هیچگاه به آن دست نخواهد یافت، به دلیل اینکه تنها وهم و
سرابی از این اقتدار را تجربه کرده است.
وی در مورد عناوینی چون
کلیسای شیطان، انجیل سیاه و... که برگرفته از مسیحیت است، گفت: اناجیل اربعه، تنها
دستاورد جدی و قابل پذیرش در عالم مسیحیت هستند. انجیل 70سال پس از مصلوب شدن
عیسی، نوشته شده است. یک فاصله تاریخی بین عیسی (ص) و انجیل وجود دارد. در کنار
انجیلهای قانونی، شاهد انجیلهای غیرقانونی و غیر رسمی (اپوکریفا) هم هستیم. این
انجیلها که تعداد فراوانی هم دارند، در میان "مورمونها "،
"متدیستها " و حتی در فضاهای غیر رسمی پروتستانها هم وجود دارد، میتوان
یک کتاب جدید به نام انجیل شیطان (bible of satan) هم
وجود داشته باشد. حوزه اناجیل این فرصت را فراهم میکند تا هرکسی بتواند به نام
انجیل و عیسی سخنی بگوید و از حقیقت ندایی در بیاورد!
«انواع شیطان پرستی»
89/11/10 5:38 ع
شیطان پرستی فلسفی
این نوع گرایش عبارت است
از اینکه " محور و مرکز عالم، انسان است " این شاخه از شیطانپرستی به
پایهگذاری این فرقه به نام " آنتوان لاوی " نسبت داده میشود .
این نوع شیطانگرایی نیز
مانند سه نوع دیگر آن، با نام های دینی و گوتیک، از مبنای اعتقادی یهودیت نشات
گرفته است .
نام کامل وی " آنتوان
شزاندر لاوی " (Anton Szandor Lavey) میباشد
. وی در یازدهم آوریل سال 1930 میلادی در شیکاگو آمریکا متولد و به همراه خانوادهاش
به سانفرانسیکو عزیمت نموده و تا زمان مرگش در آنجا ساکن میشود .
وی شخصیتی ناهنجار و
ناسازگاری داشته است و در سن 17 سالگی ضمن فرار از تحصیل و حضور در خانه به عنوان
خدمه و دلقک به یک سیرک میپیوندد .
لاوی در سال 1950 میلادی
در دایره جنایی پلیس آمریکا به عنوان عکاس جنایی مشغول به کار میشود، که تاثیرات
عمدهای را نیز میپذیرد .
آنتوان در سال 1952 با
" کارول لنسیگ " ازدواج میکند اما بنابر دلایلی اعم از عدم التزام به
اصول اولیه اخلاقی و پایبندی به روابط خانوادگی و شیفتگی به زن دیگری به نام
" داین هگارتی " از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد روابط
نامشروعی را با وی آغاز میکند . لاوی یک فرزند نامشروع از هگارتی که هرگز با وی
ازدواج نکرد، را به دست میآورد .
وی همچنین علاقه وافری به
نوازندگی پیانو داشته و طبق اطلاعات موجود در همین سالها روابط جدی و پردامنه را
با برخی عناصر سازمان (CIA)
همچون " مایکل آکینو " برقرار میکند .این فرد مرتبط با سازمان جاسوسی
آمریکا در تاریخ 30 آوریل 1966 در حالی که برای جمعی از اعضای حلقههای سری "
دایره اسرارآمیز " با سری تراشیده سخن میگفت ، مدعی بنیانگذاری " کلیسای
شیطان " شد .
نامبرده کتابی را تحت
عنوان " انجیل شیطان " و کتاب دیگری نیز با نام " آئین پرستش
شیطانی " به چاپ رساند . روز مرگ لاوی با نام " هالووین " در
آمریکا شناخته میشود .
شیطانپرستی لاویی
این نوع از شیطان پرستی بر
مبنای فلسفهی آنتوآن لاوی که در کتاب "انجیل شیطان " و دیگر آثارش آمده
است تشکیل شده است. لاوی موسس کلیسای شیطان (1966) بود و تحت تأثیر نوشتههای
فردریک نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارک د سید، ویندهام لویس، چارلز داروین،
آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده است. "شیطان " در نظر لاوی
موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و
به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی نداشت.
یک شیطان پرست لاویی، خود
را خدای خود میداند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه
میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی
آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف میدانند باید به طرز فکر
گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای
آن گرایشات انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر
از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی میدانند و در بشر دوستی خود، بدون
تامل عمل کنند.
شیطان پرستی دینی
گرایشات شیطان پرستی دینی
اغلب مشابه گرایشات شیطان پرستی فلسفی است، گرچه معمولاً پیش نیازی برای خود قائل
میشوند و آن پیشنیاز اینست که شیطان پرست باید یک قانون ماوراء الطبیعی را که در
آن یک یا چند خدا تعریف شده است که همه شیطانی هستند یا به وسیله شیطان شناخته میشوند
قبول داشته باشد. شیطانی که در گروه اخیر تعریف شده است میتواند تنها در ذهن یک
شیطان پرست تعریف شود یا از یک دین (معمولاً قبل از مسیح) اقتباس شوند.
بسته به اینکه کدام نوع
شیطان پرستی مد نظر باشد، خدا یا خدایان میتوانند از انواع مختلفی از معبودها
باشند، بعضی از آنها از ادیان بسیار قدیمی نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شیطان
پرستی خدایانشان را از ادیان قدیمی مصر باستان و بسیاری از الهههای باستانی بینالنهرینی
و بعضا از الهههای رومی و یونانی (به عنوان مثال مارس-خدای جنگ) اقتباس کرده اند.
بقیه شیطان پرستان ادعای پرستش خدای اصلی را دارند ولی بیشتر شیطان پرستان میگویند
خدای معبود آنها در واقع قدمت بسیار قدیمی دارد، شاید از دوران ماقبل تاریخ و شاید
اولین خدایانی باشد که توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است.
مابقی گروهها تعبیری سخت
گیرانه تر از اینها را میپرستند. آنهایی که سیمای فرشتهی سقوط کرده از انجیل
مسیحی را میپرستند، در حالی که بسیاری آن را به عنوان شر، طبق تعریف کلیسای
مسیحی، میپندارند. این گروه در مقابل آن را به عنوان محق و کسی که در مقابل خدا
شورش کرده است قبول دارند. تمام این ادیان با هم و با شیطان پرستان فلسفی مشترک
هستند چرا که خود شخص را در اولویت اول قرار داده اند. این نظریه نیز معمولاً توسط
کسانی که خدا را به دید شیطانی مینگرند (کسانی که دیده شده است اشخاص را به آزادی
اندیشه تشویق میکنند و تلاش میکنند خود را بهوسیله فلسفههایی چون میجیک و
فلسفههای مشابه "تمایل به قدرت " نیچه بالا بکشند) حمایت شده است. یک
پند رایج شیطانی به این معلول اینست که: "هر خدای ارزشمندی بهتر است به جای
یک برده پست و بخاک افتاده، یک شریک در قدرت خود داشته باشد. "
یک مثال از این مطلب،
شیطان ابراهیمی است، مانند ابلیسی که در کتاب تورات آمده است و بشریت را به چیدن
میوه درخت شناخت خوب از بد تشویق میکند: " تو مطمئنا نمیمیری، چرا که خدا
در همان روزی که این کار را کنی از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و
شما مانند خدا خواهید شد و خوب را از شر تشخیص خواهید داد ". استفاده از این
مفهوم، شیطان پرستان خود را بهتر از هر خدای دیگری، دارای قدرت تشخیص خوب از بد میپندارند.
از آنجا که این گروه از شیطان پرستان خود را بسیار قدیمی و قدیمی تر از بقیه میدانند،
نام "شیطان پرستان سنتی " را بر خود گذاشتهاند و به شیطان پرستان
فلسفی، "شیطان پرستان معاصر " میگویند.
شیطان پرستی گوتیک
این فرقه از شیطان پرستان،
به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان
معمولاً متهم هستند به اعمالی از قبیل "خوردن نوزادان "، " بزکشی
"، "قربانی کردن دختران باکره " و "نفرت از مسیحیان "
هستند. این طرز فکر در کتاب "مالیوس مالیفیکاروم " دسته بندی شده است.
(کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (1490م) تالیف شد و در واقع هرگز به
طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت) کتاب حاوی مطالب خرافی از جن گیری و جادوگری و
مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است..
شیطان پرستی نزدیکی زیادی
به جادوگری دارد و دنیای آن پر از افسانه های گوناگون، شیاطین متعدد و افراد مختلف
خصوصا جادوگران در ارتباط با آنهاست. در دنیای امروز هم کشورهای مختلفی دارای
کلیسای شیطان هستند مانند کشورهای امریکا، انگلیس و آلمان و همچنین چین و بر خلاف
ادعای شیطان پرستان جدید که بر اساس متون انجیل شیطانی بر عدم کودک آزاری و آزار
حیوانات پافشاری می کنند اما وحشتناک ترین اعمال توسط آنها تنها برای مقابله با
دستورات الهی انجام می شود.
شر پرستان
این نوع شیطانگرایی نیز
مانند نوعی که در گذشته اشاره شده، نوعی از شرپرستی با اشاره به تاریکی و از کثیفترین
فرق انحرافی به حساب میآید . در موسیقی متالیکا نیز سبکی به نام گوتیک وجود دارد
.کثیفترین اعمال مانند خوردن نوزادان ، تجاوزات جنسی و ... به این گروه نسبت
داده میشود. (گرچه گفتنی است برای تمام گروههای شیطانی این اعمال از واجبات به
حساب میآید.) میل و درخواست به " برگشت تاریکی " در این شاخه بارز است
. همانند اعضای گروه " آکنکار " که با لباسهای تیره به غارها و تاریکیها
برای فریاد کشیدن پناه میبرد.
جریان دیگر شیطان پرستی
مدرن
امروزه علاوه بر شیطانگرایی
لاوایی یا سِیتنیسم( Satenism)،
جریان دیگری به نام سِتیانس (Setians)وجود
دارد.
مایکل آکینو در آغاز کار
دوست و همکار آنتوان لاوی بود که در پی اختلاف عقیده با لاوی از او جدا شد و معبد
ست را در سال 1975 در سانفرانسیسکو تاسیس کرد. و جریان ستیانیست(Setians) را
به راه انداخت.
معبد سِت یکی از مشهورترین
و مخفی ترین سازمانهای شیطان پرستی است و تعالیم آن شامل فلسفه شیطان و تمرینات
سحر است.
این جنبش امروزه در ابعاد
وسیعی به ویژه در عرصههای فرهنگی مثل نشر کتاب و نشریات و سینما فعالیت میکند.
البته جریان ستیانیست علاوه
بر ایجاد معبد در مقابل کلیسای شیطانی،کتاب اختصاصی دیگری با همان عنوان انجیل
شیطانی درتقابل با گروه رقیب تدوین نموده اند.
سِیتِ نامی است مأخوذ از انجیل به عنوان پادشاه تاریکی؛
ولی سِت (Set) نام یکی از خدایان مصر و نام
خداوند مرگ و عالم اموات در باستان است.6