سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در گوشه‌ی
این حجره چون مرغِ پریشانم

کی در بر من آید آن نورِ دو چشمانم
آخر به کجا دیده مهمان کشی و غربت
در طوس و خراسان من غربت زده مهمانم
افتاده در این حجره تنها و غریبانه
کی می‌رسدش از ره آن زائر نالانم
هستی تو مراد من چون لاله جواد من
من منتظرم بابا خونین شده مژکانم
آن جرعه‌ی زهرآکین سوزانده همه جسمم
در حجره‌ی در بسته من قاری قرآنم
آن لحظه که مادر شد خونین دل و پژمرده
آید نظرم هر دم می‌نالم و گریانم
مادر تو بیا بنگر بی یاور و بی یارم
از سوزش قلبِ خود من سر به گریبانم
یادی کنم از جدم لب تشنه جگر سوزان
از زهر عدو دردی افتاده بر این جانم


شاعر: حسن
فطرس


 


 


حجره را با
تارِ مژگان آب و جارو می‌کنم

گر غریبم گریه بر مظلومیِ او می‌کنم
گر که او منّت گذارد بر منِ دور از وطن
هستی‌ام را از برای دیدنش رو می‌کنم
تا که هم دردش شوم در ماجرای کوچه‌ها
روی خاک حجره‌ام این سو و آن سو می‌کنم
چهره‌ام را تا ببیند مادرِ غم پرورم
چون بیاید چادرش را همچو گل بو می‌کنم
انتظار نور رویش را کشم در حجره‌ام
تا بیاید همچو شمعی خسته سو سو می‌کنم
با دلِ بکشته‌ام یادی کنم از پشتِ در
من خودم ناله بر آن بشکسته پهلو می‌کنم
ای جواد من نگر مادر شده مهمان من
زائر رویش شدم جان هدیه بر او می‌کنم


شاعر : حسن
فطرس


 


شکسته
خدا در حجره‌ای در بسته‌ام من
چو مرغِ بال و پر بشکسته‌ام من
رسان زیبا جوادم را کنارم
از این هجران و غربت خسته‌ام من


پروانه
دلم دیوانه‌ی روی رضا شد
دلم آهوی در کوی رضا شد
دلم پروانه شد دورش بگردد
دریغا سوخت از داغش فدا شد


قسم
قسم به کفترا و آب و دونه
کاسه‌های طلای سقاخونه
تا آخر عمر آقای رئوفم
این دلِ عاشقم باهات می‌مونه


شاعر : حسن
فطرس


 


 


غزیب شهر خراسان عزیز زهرایم


رئوف همچو خدای رحیم و یکتایم


به دستگیری سائل همیشه مشهورم


منم که ضامن آهو میان صحرایم


به هر کجا که صدا می کند مرا مسکین


به غزبت دل خونم قسم که می آیم


رضای فاطمه را از من غریب بجو


که من کلید رضای علی و زهرایم


به نام من به در آور لباس احرامت


که من خود عاشق این جامه مصفایم


اگر شرایط احرام تو شکسته شده


مدار غصه به حکم تو خورده امضایم


قبولی زحمات محرم و صفر است


هر آن که ناله زند در عزای عظمایم


منم غریب که جز من کسی غزیب نشد


بجز جواد کسی بر دلم حبیب نشد


جواد حیدری


 


من که این
صحن و سرایم را نمایان کرده‌ام

شرحِ دردِ غربتم در سینه پنهان کرده‌ام
از برای خط سرخِ شیعه‌ی بابم علی
عزم رفتن در غریبی خراسان کرده‌ام
لحظه‌ای که از مدینه آمدم بر سوی طوس
من وداعی دیدنی با نورِ چشمان کرده‌ام
آن دم آمد خاطرم پر می‌زدم من در عطش
یادی از لب‌های خشکِ شاهِ عطشان کرده‌ام
منتظر بودم جوادم تا بیاید از سفر
گریه بر آن زینب زار و پریشان کرده‌ام
در میان حجره‌ و دلخسته و زار و پریش
بهرِ فرزندم، جوادم ختم قرآن کرده‌ام
تا جوادم آمد و او را بغل کردم به آه
یادِ از آن کرب و بلا و آن یتیمان کرده‌ام
مادرم وقتی سرم را روی زانویش نهاد
دردِ دلها نزد آن زهرای نالان کرده‌ام


شاعر : حسن
فطرس


حه شهادت امام رضا (ع)  زمینه واحد و
شور سینه زنی


تو شب غم سر زده سحرم ،‌ که دیـگه آمـادة سـفرم


رفتنی ام که حالا می کشم  ،‌ عبای خاکی مو روی سرم


 


شد غم و غصه نصیبم ، عمریه که بی شکیبم

می ذارم سر روی خاکا ، جماعت خیلی غریبم


شد پاره پاره جگرم خدا مـی دونه


ریخته همه بال و پرم خدا می دونه


 


--------------------------------


 


شده بارونی دوباره چشام ‌، می ریزه لاله از کنـج لـبام


زیر بار غم خمیده قـدم ، دیگه هیچ جونی نمونده برام


 


می سوزه غم جگرم رو، میذارم رو خاک سرم رو


تو کوچـه انگار می بینم ، روضـه های مـادرم رو


یه دنیا درد و داغ و غم به سینه دارم


خـدا مـی دونـه ماتـم مدینـه دارم


 


سبک
:‌ زمینه محرم 1386 سید مهدی میرداماد


با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    بارگاه
    بال ملک کنایه از گنبد و بارگاه توست
    چشمِ اسیرِ خاکیان منتظرِ نگاهِ توست
    ای شه ملکِ ماسوا عرش به زیرِ پای توست
    قرصٍ قمر اشاره‌ی صورتِ همچو ماهِ توست
    گر تو نظر بیفکنی از سر لطف و مرحمت
    این تن و جان بی‌ثمر نذری خاکِ راه توست
    طوس و تمام کشورم جمله جهان و هستِ آن
    کل و جمیع کائنات جیره خورِ پناهِ توست
    ابر میان آسمان، ناله و وقتِ بارشش
    گوشه‌ای از غریبی و سنبلِ اشک و آهِ توست


    عرش را منتظر خویش دگر نگذارم


    فرش را خسته و پیوسته قدم بردارم


    آنچنان قوت زانوی مرا زهر گرفت


    که شده روز، چنان شام، به چشم تارم


    عرق سرد به پیشانی گرمم بنشست


    یاد سجاد کنم با بدن تب دارم


    زهر از تشنه لبی حال مرا کرد عوض


    یا حسین! از جگر سوخته ، آتش بارم


    تازه لرزیدن زانوی تو را دانستم


    یا حسین! درد غریبی تو شد افطارم


     شهر انگار که اطراف سرم می چرخد


    مادرا درد و غم کوچه دهد آزارم


    یا علی! وای که عمامه ام از سر افتاد


    قوتی نیست که آن را به سرم بگذارم


    مثل پیغمبر اعظم زبیانم جان رفت


    قلم و لوح بیارید که بی گفتارم


    بس در این حجره ی در بسته به خود می پیچم


    خسته شد جانم و پیچید به هم طومارم


    باقی عمر مرا از نفسم بشمارید


    عمر کوتاه من و درد سر بسیارم


    نعل تازه به سم مرکب مامون بزنید


    که من از پیکر صد چاک ، خجالت دارم


    تازیانه بزنید از همه سو بر بدنم


    زائر زینب کبراست دل خونبارم


    من از این حجره ی در بسته رها می گردم


    که تمام است در این لحظه تمام کارم


    ای مقیم حرم پاک پیمبر پسرم


    زائر روی پدر باش که جان بسپارم


    سروده ی محمود ژولیده


     


    دلم
    می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم


    کنار
    سقاخونت، با زائرات بشینم


    سقاخونت
    آقاجون، به یاد مشک سقاست


    اونجا
    فقط برای شادی قلب زهراست


    یه
    کفتر غریبم، تو صحن سقاخونه


    بیا
    بده با دستت، لقمه و آب و دونه


    قبله
    قلب عاشق، جز تو آقا نمیشه


    می
    خوام آقا بدونی ، دوسِت دارم همیشه


    شبای
    بارگاهت ، صفای عالمینه


    صحن
    و سرات برا من، کربلای حسینه


    دلم
    می خواد آقا جون، ضریحتُ ببوسم


    لباس
    نوکریتُ، تو حرمت بپوشم


    از
    کوچیکی تا حالا، عاشق و مبتلاتم


    بذار
    همه بدونن، تا جون دارم گداتم


    دلم
    می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم


    کنار
    سقاخونت، با زائرات بشینم


    گدای
    بی پناهم، جز تو کسی ندارم


    رونده
    عالمینم، تویی همه قرارم


    دل
    تو حرم همیشه، مست یه اسم نابه


    ذکر
    آقام ابالفضل، دعای مستجابه


    آروم
    نمیشه این دل، توی حرم ای آقا


    تا
    روضه ای نخونم، از دوتا دست سقا


    کفتر
    دل کنارت، هی می ره بالا بالا


    پر
    می کشه تا یثرب، کنار قبر زهرا


    دست
    گدائی من به سوی تو درازه


    پیش
    تموم مردم، به گدائیش می نازه


    بعد
    نماز همیشه، اسم تو رو میآرم


    وای
    اگه روزی آقا، اسم تو رو نیارم


    دلم
    می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم


    کنار
    سقاخونت، با زائرات بشینم


    سروده
    کمال مومنی


     


    همسفر فرشته ها شدم من

    زائر مشهد الرضا شدم من

    بسکه دلم عطر اجابت گرفت

    مثل قنوت ، مثل دعا شدم من

    با دستایی که رنگ اعجاز داره

    طلا نه بلکه کیمیا شدم من

    از آب سقاخونه که چشیدم

    مثه لاله عباسی وا شدم من

    نمی دونم اینجا زائر حضرت

    یا زائر خود خدا شدم من

    تا که بگم حرف دل خستمو

    با اهل دنیا همصدا شدم من

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    دلم دخیل پنجره فولاده

    کبوتر ایوون گوهر شاده

    خراب عشق آسمونیشم من

    بهتر بگم دلم رضا آباده

    رو ضریح قامت گلدسته هاش

    سپیده دم دست نیاز باده

    گنبد زردش همة دلایِ

    عاشق و زیر پرچمش جا داده

    راه حاجت گرفتن از آقامون

    اینجا فقط یه قسم جواده

    دلم می خواد با اشکای زلالم

    بگم مثه یه دوست صمیمی ساده

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    زمین که نه ،‌ تو آسمون هفتم ؟

    نه نه ، بیا به آسمون هشتم !

    توی حرم کنار سقا خونه

    تو اون شلوغی که آدم می شه گم

    یا تو رواقی که ضریح آقاست

    که پره از تاب و تب و تلاطم

    بخواه از آقا دلتو گم کنی

    دور ضریح ، تو ازدحام مردم

    شاید بشی کبوتری تو صحنش

    تا که آقا برات بپاشه گندم

     با زائرای بی قرار قبرش

    بگو بگو برای بار چندم

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    چقدر دلم به اسمش عادت داره

    « رضا رضا » چقدر حلاوت داره

    خدا گواست پائین پای حضرت

    هزار هزار تا دل اقامت داره

    با دیدن شکوه صحن و سراش

    « و إن یکاد » جای تلاوت داره

    برای جارو زدن رواقش

    بال فرشته ها سعادت داره



    از راه دور کبوتر دل من

    دوباره حسرت زیارت داره

    هر چی می تونی تو حرم دعا کن

    دعا تو این حرم اجابت داره

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    خورشید برای احترام و پابوس

    سپیده دم رد میشه از شهر طوس

    کنار نور پر فروغ گنبد

    مثل یه شمعه یا مثه یه فانوس

    غبار چلچراغاش و می گیرند

    خادما با پرِ لطیف طاووس

    هر که نشد غبار راه حضرت

    میشه تموم عمرش آه و افسوس

    پنجره فولادش دارالشفائه

    هیچ کسی از اینجا نمیره مأیوس

    صدای نقاره خونش بلنده

    خاموشه هر چی کلیسا و ناقوس

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    چلچراغاش که داره رنگ الماس

    پره حرم از عطر و بوی احساس

    جوونه می زنه توی نگامون

    زلال اشک مثل یه غنچة یاس

    من نشدم اونی که تو می خواستی

    ولی شما همونی که دلم خواس

    دور و بر سقاخونه اش به قرآن

    یادم میاد صفای کف العباس

    بگیر برات کربلات و امشب

    اگه جایی برات بدند همین جاس

    بگو که هر چی هم بگی باز کمه

    بگو با اشک چشم و با التماس

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم


    با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]



    فراماسون یک تشکل مخفی با هدف سلطه بر جهان است (برای دریافت اطلاعات بیشتر از این تشکل این جا کلیک کنید )


    در ادامه مطلب تصاویری از نماد های ماسونی در ایران و جهان خواهید دید :

    این هم بخش های قبلی از این مطلب:

    رد پای فراماسون ها در ایران و جهان +عکس (قسمت 1)

    رد پای فراماسون ها در ایران و جهان +عکس (قسمت 2)

    رد پای فراماسون ها در ایران و جهان +عکس (قسمت 3)

    رد پای فراماسون ها در ایران و جهان +عکس (قسمت 4)



    شعبه موسسه قوامین در شرق تهران



    بقیه عکس ها در ادامه مطلب...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    شیطان دشمن سرسخت انسان که از خلقت حضرت آدم تا به امروز پی در پی با او به مخالفت پرداخته، اهمیت شناخت و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآنی است. در قرآن درباره شیطان آمده است: شیطان موجودی از گروه جنیان است ( کهف ??)، چون جنیان از جنس آتش بی دود هستند بنابراین شیطان نیز از آتش است ( حجر??، الرحمن??)، او در مقابل+ رب دست به طغیان زد( مریم ??)، و به او کفر ورزید ( اسراء??)، علت کفر و عصیان او در مقابل خدا به دلیل تمرد از سجده به پای انسان بود (بقره ??)، چون انسان به اسماء الهی آگاهی یافته بود و شیطان از این علم بی بهره بود (بقره??)، او جنس خود را که از آتش بود برتر از خاک که جنس آدم است می داند و بر این اساس کینه و دشمنی انسان را سخت به دل گرفته است ( اعراف??، یوسف ?، اسراء?? ، فاطر? ، زخرف ??)، و با سرکشی که به درگاه رب نموده است (نساء???)او را وادار به دخالت در کار خدا بدون داشتن علم و آگاهی کند( حج ?)، دشمنی خود را با آدمیان به رخ آنها بکشد ( زخرف ??)، آنها را وادار به طغیان و غوا کند (اعراف ???)، و حتی با داشتن علم الهی نیز ممکن است این طغیان و غوا صورت پذیرد او سعی می کند به وسیله انسان خلقت خدا را دگرگون کند( نساء ???) و سعی می کند که حزبش را بر جهان مسلط کند ولی خداوند حزب او را دچار خسران می کند ( مجادله ??)، و نهایتاً سعی می کند که با مسخ کردن انسان و تصرف او، عذاب خدا را برا او جاری سازد (ص??)، و او را به سوی عذاب سعیر سوق دهد ( لقمان ??)، در دلش دائماً حزن و اندوه جاری سازد ( مجادله ??)، آنها را از آخرت بی اعتقاد گرداند و در قیامت آنها را در کنار خود محشور ببیند ( مریم ?? الی ??).

    شیطان در تمام داستان‌های کهن و در تمامی ادیان وجود دارد، شیطان آمده است تا انسان خلیفه‌الله نباشد. شیطان بسان تاریکی مطلق در مقابل روشنایی و نور رحمت الهی است. هر چند در ابتدا بشر سعی داشت تا از شیطان دوری کند و از شر او در امان باشد اما بشر امروزی در پی فنا شدن در نیروی شیطان است.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


      * شیطان پرستی، دارای دسته‌بندی‌هایی هم هست؟

    برای این آیین دروغین ، دسته‌بندی‌هایی وجود دارد، که اغلب به دو دسته شیطان پرستان فلسفی و دینی تقسیم می‌شوند.

    شیطان پرستی فلسفی، مبادی زندگی وحدانی و عدالت الهی را در کائنات زیر سوال می‌برد، خداوند را به عنوان قدرت وجود کائنات می‌پذیرد،اما علم و حیات و قدرت مطلق خداوند و آخرت را نمی‌پذیرد. به طور استعاری می‌توان گفت که دستان خداوند را فرو می‌بندد. این نوع از شیطان‌پرستی سعی می‌کند که حضور خداوند را در زندگی انسان کم کند.

    در شیطان پرستی دینی، خدا به محاق می‌رود و شیطان در جایگاه خدا می‌نشیند. نمادهای تخیلی-وهمی همراه با بت پرستی جدید که در قالب‌های پوشاک، رفتار، ادبیات و نوع خاصی از آرایش است. مطلقا نمی‌توان اذعان کرد که شیطان پرستان به معنای فلسفی شیطان پرستی رسیده‌اند، اما نمی‌توان انکار کرد که این افرادممکن است به شیطان پرستی دینی هم برسند. برخی افراد هم بواسطه متفاوت بودن شیطان پرستی را می‌پذیرند.

    به هر حال نقطه آغاز گرایش به شیطان متفاوت است. خطر و پلیدی شیطان پرستی دینی به مراتب شدیدتر و جدی‌تر از شیطان‌پرستی فلسفی است. شیطان پرستی دینی، بر زندگی و روان فرد تاثیراتی را می‌گذارد که باعث اغتشاشاتی در اجتماع و از بین رفتن نهاد خانواده، نابودی امنیت فردی و در نهایت به مسائلی چون خودکشی و استفاده از مواد مخدر و داروهای روان‌گردان ختم می‌شود.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...