سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«زبان حال فاطمیه 2»
89/11/15 12:21 ع

 


گلستان بقیع


بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع
بوی گل می‏آید از چاک گریبان بقیع

مرغ شب در سوگ گلهایی‏که بر این خاک ‏ریخت
از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع

ناله‏های حضرت زهرا هنوز آید به گوش
از فضای حسرت آلودِ غم افشان بقیع

گوش ده تا گریهی زار علی را بشنوی
نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع

این حریم عشق دارد عقده‏ها پنهان به دل
شعله‏ها سر می‏کشد از جان سوزان بقیع

از دل هر ذرّه بینی جلوه‏گر صد آفتاب
گر شکافی ذرّه ذرّه خاکِ رخشان بقیع

هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار
وه چه خوش رنگ است گلهای گلستان بقیع

بسته‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان
خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع

ای ولیّ حق، تسلاّ بخشِ دلهای حزین
خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع

سینه این خاکِ گلگون، هست مالامالِ درد
کوش ای غمخوار رنجوران به درمان بقیع

ای جهان آباد کن، برخیز و مهر و داد کن
باز کن آباد از نو، کوی ویران بقیع

چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب
سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع


استاد بهجتی


 


 


وصیت مادر

کاش دیگه حرف
وصیت نزنی

نگی از روضه های بی کفنی
هم می گی داغ بابا رو می بینم
می گی از اون روزای بی حسنی
غصه ی در و دیوار برام کمه!
چرا داری می گی از بی وطنی
داری می گی که حسین و می کشن
نمی مونه به تنش پیروهنی
این چه روزیه که قلب و می شکنه
که می گی به جام یه بوسه بزنی
کوفه و شام بلا بگو کجان
که من اونجا ندارم هم سخنی
وای من به مجلس حرامیان
که باشه میونشون همچو منی
مادرم تو رو خدا روضه بسه
که داری قلبم و از جا می کنی


کمال مؤمنی


همدرد علی

دردم آرام نشد تا که غمت را دیدم
سوختم تا به سحر از جگرم نالیدم
تو که بودی یل خیبر شکن هاشمیان
بارها بازوی تو زین سببت بوسیدم
سخنی گو تو که شاید دلم آرام شود
تا حیاتم دهی و زنده شود امیدم
من اگر ناله کنم درد امانم بُرده
بارها از ستم جور بخود پیچیدم
این همه سال به تو زهره تابان بودم
به امیدت همه شب بهر تو می تابیدم
آن زمان خواست عدو آتش کین افروز
من زجان تو و طفلان خودم لرزیدم
دل لرزان تو را زیر لگد حس کردم
من خودم هیچ برای دل تو لرزیدم
درد برده رمق و تاب و توان نیست مرا
ورنه می شد به خدا بهر تو می خندیدم
این مصیبات که آمد به سرم هیچ نبود
فقط از غربت و مظلومی تو رنجیدم


حسرت زده

ای کاش که بند دل او پاره نمی شد
حسرت زده ی دیدن گهواره نمی شد
ای کاش نمی گفت نبی ام ابیها
تا شعله ور از کید ستمکاره نمی شد
گر عشق علی در دل او جای نمی داشت
هرگز هدف کینه ی قدّاره نمی شد
می ماند اگر پشت در خانه نمی رفت
دلخون زغم محسن مه پاره نمی شد
انگار که زود است سخن گفتن از آن روز
در کربوبلا زینش آواره نمی شد
او پشت در خانه و دشمن به تماشا
جز صبر علی جان مگرت چاره نمی شد؟
گربود و نمی رفت زدنیا به غریبی
هر شب علی اش این همه آواره نمی شد


فخر ملائک

یه روز و یه
روزگاری، مادرم خیلی جوون بود


مایه فخر ملائک ، تو زمین و آسمون بود

آسمونی ها همیشه، مادرو نشون می دادن

که درخشش نمازش، تا شعاع کهکشون بود

نیمه شبها تو نمازش، دستشو بالا می آورد

تک تک همسایه هارو، یاد می کرد و یادشون بود

همه منت گدایی، درخونمونو داشتن

خاطر اونو می خواستن، بسکه خوب و مهربون بود


افتخار مادر ما ،تو بهار زندگانیش

پاکی و صفا به پیش، دشمنان بد زبون بود

تا یه روز یه عده نامرد آتیش و هیزم آوردن

خونشو آتیش کشیدن، تا دیدن تو آشیون بود

یه طرف صدای ناله، یه طرف صدای ضجه

خودمونو تا رسوندیم، مادرم غرقه ی خون بود

با تن مجروح و خونی، خودشو سپر قرار داد

تا که دید امام عصرش، با طناب و ریسمون بود

دشمنا امون ندادن، راهشو یک باره بستن

شلاق مغیره ای وای، سد راه تو اون میون بود

اشکای چشمای بابا، گریه هامو در میاره

آخه چشمای پر آبش ،نشون مظلومی مون بود

گلای باغ نبوت ، با دو چشمای پر از اشک

نگاشون تو این میونه، به نگاه باغبون بود


آخر یه روز

مادر یه روز
مهدی می‌آد، برای یاری


میشه که روز فرجش، مارم بیاری

تکیه می ده به کعبه و ،با صوت اعلا

می گه انابن و حیدرو، انابن و زهرا

غصه نخور مهدی می‌آد، با شور و احساس

منتقمت با اون می‌شه، حضرت عباس

حسینی ها به عشق اون، می آن به یاری

دشمنای علی می شن، همه فراری

آخر یه روز گل می کنه، تو آسمونها

نغمه یا علی و با، ذکر یا زهرا

نشون می ده به شیعه ها، یه قبر خاکی

میگه که قبر مادره، اسوه پاکی

از توی قبر اون دوتا رو، بیرون میآره

توی آتیش هردوشونو، باهم می‌زاره

میگه چرا یه خونه رو شما سوزوندین

حرمت صاحب خونشو ، شما شکوندین

میگه گناه مادرم مگر چه بوده

که مزد یاری علی ، رخ کبوده

خدا می دونه مادرم ،خیلی جوون بود

چرا روزای آخرش، قدش کمون بود


کمال مؤمنی


 




  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...