سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لحظات آخر عمر نبی مکرم (شعر رحلت حضرت محمد)


روح هستی در میان بستر است


لحظه های اخر پیغمبر است


گوشه ای گرم نیایش با خدا


می برد بالا علی دست دعا


اهل بیت خویش را با اشک و آه


در وداع آخرین دارد نگاه


گاه گوید با علی از غسل و قبر


درد دل با چاه و مظلومی و صبر


گاه گوید با حسن رازی مگو


گاه گوید با غم و درد و محن


غم مخور هستی من زهرای من


بعد من حامی دست حق شوی


اولین کس تو به من ملحق شوی


بعد من اجر رسالت هیزم است


هستی ام در آتش نا مردم است


آسمان را رنگ نیلی می زنند


بین کوچه بر تو سیلی می زنند


 


مدح خاتم پیغمبران


ای به جمع انبیا بالا نشین


حلقه اهل نبوت را نگین


خاتم تایید ادیان خدا


فتح باب عشق ختم المرسلین


از همه معشوقه ها معشوق تر


در میان عاشقان عاشق ترین


دلنوازی دلنوازی دلنواز


نازنینی نازنینی نازنین


یا محمد صاحب خلق عظیم


یا محمد رحمت اللعالمین


بر لبان تو تبسم دلربا


از زبان تو تکلم دل نشین


در سکوتت صد سخن حرف عمیق


در نگاهت نطقهای آتشین


می زنی خنده به روی بردگان


می شدی با مستمندان هم نشین


سنگفرش مرقد سرسبز تو


آسمان آبی عرش برین


می گذارد سر به خاک راه تو


تا رود معراج جبریل امین


هر که با پای دل امد سوی تو


شک ندارم می شود اهل یقین


تا ببینی خویش در آینه


می شوی محو امیرالمومنین


من کجا و مدح تو باید گذاشت


در کنار نام خوبت نقطه چین


حرف من این مصرع پایانی است


با نگاهت کن مسلمانم همین


 


هنگامه رنج
و غم و ماتم شده امشب


گریان،
زغمی دیده عالم شده امشب


آهنگ
سرشکم، که رسد بر لب مژگان


با این دل
سودا زده همدم شده امشب


پایان شب
آخر ماه صفر است این


یا آنکه
زنو ماه محرّم شده امشب


مهتاب، رخ
خویش نهان کرد زماتم


چون رحلت
پیغمبر خاتم شده امشب


از داغ جگر
سوز نبی سیّد ابرار


نخل قد
زهرا و علی خم شده امشب


شد کار
فلک، خون جگر خوردن از این غم


گردون، ز
محن با رخ درهم شده امشب


سیمای
جهان، غرقه خون دل «یاسر»


در سوگ
رسول اللّه اعظم شده امشب


(محمود
تاری «یاسر»)


 


 


نصیبم شد غمت الحمدللَّه


دلم شد محرمت الحمدللَّه


من و درماندگی صد شکر یارب


من و بیش و کمت الحمدللَّه


تبارم کوثر و از طیف نورم


سرشکم زمزمت الحمدللَّه


دلم در صیقل دستت جلا یافت


فتادم در یَمَت الحمدللَّه


تو را تا وسعت رب می‏پرستم


اگر می‏گویمت الحمدللَّه


تویی که ریشه هر ذوالمعالی


امیرالمؤمنین مولی الموالی


به دشت سینه‏ها اُلفت نشینم


که مدّاح امیرالمؤمنینم


گره بند قبای مرتضایم


پی یک رشته از حبل المتینم


اگر خواهی بسوزان یا که بردار


هر آنچه کشت کردی در زمینم


تملّک نیست حتی در حیاتم


تصرّف کن دلم را مستکینم


یمینی گم شده، اندر یسارم


یساری نیست گشته در یمینم


با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی




  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    گرچه از زهر
    جفا دل پرشرر دارد رضا


    آتشی در دل ز
    هجران پسر دارد رضا


    در میان حجره
    در بسته می پیچد به خود


    دیدگان بی
    فروغش را پدر دارد رضا


    تا بیاید از
    مدینه نور چشمانش تقی


    انتظار دیدن
    نور بصر دارد رضا


    در غریبی می
    دهد جان و در آن حالت هنوز


    انتظار خواهر
    خود را مگر دارد رضا


    دوری از اهل
    و عیال و دوستان، خود بس نبود


    کز جفای خصم
    دون خون در جگر دارد رضا


    دست ما
    «خسرو» به دامانش که در روز جزا


    آبرو پیش
    خدای دادگر دارد رضا


     


     


    وقتی به طوس جا به کنار تو می کنم


    احساس وصل حق به جوار تو می کنم


    در بین خلق از همه با آبرو ترم


    چون کسب آبرو زغبار تو می کنم


    یک حج به نامه عملم ثبت می شود


    با هر قدم که رو به دیار تو می کنم


    با اشک خجلت آمده ام در حریم تو


    این است گوهری که نثار تو می کنم


    بر یازده امام چو دلتنگ می شوم


    می آیم و طواف مزار تو می کنم



    احساس می کنم که میان ملائکم


    آن لحظه ای که جا به کنار تو می کنم


    تا بوی گل بگیرم و عطری پرا کنم


    خارم ولی هوای بهار تو می کنم


    در دیده ام حقیقت حق جلوه می کند


    چون با خیال سیر عذار تو می کنم


    من (میثمم)که در همه جا یا ابالحسن


    مدح تو ونیا و تبار تو می کنم


    غلامرضا سازگار


     


     


    دل همیشه غریبم هوایتان کرده است


    هوای گریه پایین پایتان کرده است


    و گیوه‏های مرا رد پای غمگینت


    مسافر سحر کوچه هایتان کرده است


    خداش خیر دهد آن کسی که بال مرا


    کبوتر حرم باصفایتان کرده است


    چگونه لطف نداری به این دو چشمی
    که


    کنار پنجره هایت صدایتان کرده
    است


    چگونه از تو نگیرم نجات فردا را


    خدا برای همین‏ها سوایتان کرده
    است


    چرا امید نداری مدینه برگردی


    مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده
    است


    میان شهر مدینه یگانه خواهرتان


    چه نذرهای بزرگی برایتان کرده
    است


    تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستی


    که کوچه‏های خراسان قضایتان کرده
    است


    سپیده‏ای و به رنگ شفق در
    آمده‏ای


    کدام زهر ستم جابجایتان کرده است


     


     


     


    دربـار رضـا
    چـه بـاصـفـــا مــی بـیـنــم


    بـرتــر ز
    حـریـم کـبـریـــا مـی بـیـنم


    فـردوس
    بـریـن بـه پـیـش جـاه و فر او


    از دیــده
    عـقــل کــم بـهـا مـی بـیـنم


    جـبـریـل
    امـیـن ز بـهـر تـعـظـیم و سلام


    عـجـز و ادب
    بــالـتـجـــا مـی بـیـنـم


    بر طوف رواق
    و مرقدش صبح و مسا


    پروانه صفت
    شـاه و گـدا مـی بینم


    هـر سـوخـتـه
    جـان را بـه سر تربت او


    بـر لـب
    سـخـن رضا رضا می بینم


    چـون سـاز
    کـنـم سـخـن به سوز غم تو


    عـالـم ز
    محن،‌ غرق عزا می بینم


    صـدهـا چـو
    «حـیـاتـی»‌ بـه در خـانه تو


    من ریزه خور
    خوان شما می بینم


     


     


    خوشا آن غریبی که یارش تو باشی


    قرار دل بی قرارش تو باشی


    خوشا ان که تنها تو را دوست دارد


    چه خوشتر اگر دوستارش تو باشی


    زبیداد پائیز هم غم ندارد


    هران دل که باغ و بهارش تو باشی


    بران محتضر می برم رشک هر شب


    که شمع شب احتضارش تو باشی


    خراسان حریم حرم هاست اری


    حریمی که پروردگارش تو باشی


    خوش ان خانه بر دوش دور از دیاری


    که هم خانه وهم دیارش تو باشی


    خوشا ان گدائی که تنهای تنها


    کناری نشیند کنارش تو باشی


    خوشا ان تهی دست بی برگ وباری


    که در این چمن برگ و بارش تو باشی


    خوشا ان که یک عمر پروانه ات شد


    که یک لحظه شمع مزارش تو باشی


    بود بود ناز بر لاله زار خلیلش


    کسی را که بر دل شرارش تو باشی


    شعاری به پیشانی خود نوشتم


    خوشا انکه تنها شعارش تو باشی


    حاج غلامرضا سازگار


     


     


    خراسان، در
    عزای میهمانت سوگواری کن


    تو هم مثل
    مدینه، در غم او بی قراری کن


    خراسان، لاله
    دامان زهرا در تو پرپر شد


    به داغ لاله
    ها سوگند، بر او سوگواری کن


    خراسان، پاره
    قلب پیمبر پاره شد قلبش


    بنال و در
    غمش، خون دل از هر دیده جاری کن


    خراسان، تا
    نگوید کس رضا را نیست غمخواری


    به جای
    خواهرش معصومه بر این کشته، زاری کن


    خراسان، زهر
    کاری، خانه خلوت، میهمان تنها


    تو او را در
    کنار حجره در بسته، یاری کن


    خراسان، خوب
    از مهمان خود کردی پذیرایی


    از این مهمان
    نوازی پیش زهرا شرمساری کن


    خراسان، در
    کنار جسم پاک یوسف زهرا


    ز صورت پاک
    تو اشک جواد و آه و زاری کن


    خراسان، تا
    برآید ناله از باغ وگل و بلبل


    فغان بر
    باغبان، در فصل گلهای بهاری کن


    خراسان، تا
    امید نا امیدان در جهان باشی


    چو «میثم» بر
    در این آستان، امیدواری کن


     


     


    پناه
    عوالــــــم ، به جسمــــــــم روان


    خدیو جهان ،
    مظهــــــــر لامکـــــــــان


    امام همــــــه
    خـــــاک و افلاکیــــــــان


    علی بن موسی
    الرضا ، زبند  گــــــران


    به حق
    جــــــوادت نجاتــــــــم بـــــده


    تو فیاض جودی
    و فضــــل کــــــــرم


    ولی خدائــی
    و گـــــــــردون خـــــــــدم


    رها کن
    مـــــرا از کمنــــد ستـــــــــم


    تو مشکل
    گشایــــــــی و ارام جـــــــــان


    به حق
    جــــوادت نجاتـــــــــم بــــــــده


    به دربــــار
    لطفــــــت پناهنــــــده ام


    تو
    فرمانــروایی و مـــــن بنـــــــــده ام


    گناهم زیاد
    اســت و شرمنــــــــده ام


    ندارم به دل
    ، صبر و تاب و تــــــــوان


    به حق
    جــــوادت ثباتــــــــم بـــــــــده


    تو یار
    غریبـــــی و بنـــــده نــــــــواز


    برویم در
    رحمــت کـــــــــــن فـــــــــراز


    امانم بده ،
    کن مـــــــرا سرفـــــــــراز


    از ان
    گنـــدم خـــــــــــال لعــــــــل روان


    به حق
    جــــوادت زکاتــــــــم بـــــــــده


    زبار گنه ،
    روز من  چون شب است


    در ان لحظه و
    دم که جان بر لب اســـت


    چو مرغ صبایم
    به تاب و تب اســـت


    ندارم به
    کـــف ، زاده ره ،  ناتــــــــوان


    به حق جوادت
    براتــــــــــم بــــــــــده


    علی بن موسی
    ، رضای خــــــــــدا


    به نزد
    خداونــــد کــــــــن التجـــــــــــا


    که دارم
    بســــــی ارزو در مــــــــلا


    که بینم رخ
    ماه صاحــــــب زمــــــــــان


    به حق
    جـــــوادت حیاتــــــم بــــــــده


    با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]




    بــاز
    عــنـایــت شــده لـطـف خـدا


    باز شــدم
    زائـــر کـــوی رضــــا


    هـمچـو کبوتر
    به سویش پر زدم


    در حـرم و
    روضــه مــولا رضـا


    رفـتـم و
    دیــدم کـه بـه چشمان تر


    گــرد
    رواقــش هــمــه در الـتجا


    صـحـن و سرای
    شه اقلیم عشق


    طـعــنـه
    زنـد بـه جاه عرش علا


    بــه یــاد
    یـاران و عـزیـزان همه


    در آســتــان
    او شـــدم در دعـــا


    بـــارخــدایــا
    شـه مـلـک طـــوس


    تو بگذار از
    ما و بپوشان خـطـا


    «حیاتی» از
    خالق سبحان بخواه


    طـواف و حـج
    و نـجـف و کربلا


     


    ای نور خدا ماه هدی مظهر داور


    سلطان جهان کهف امان شاه مظفّر


    از کعبه تو عرش مجید است منوّر


    جبریل امین تاج غلامی تو برسر


    شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مَه انور


    ربّ ارنی گو به خدا موسیِ عِمران


    اندر هوس جلوات ای ماه بدخشان


    آئی به تجلّی اگر ای مهر درخشان


    فانی شده در کوی تو ای مظهر
    سبحان


    شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مَه انور


    آثار حق از عین تو بینیم سراپا


    اسرار وی از نطق تو گردیده هویدا


    انوار وی از وجه تو شد ظاهر
    وپیدا


    آیات وی از دست تو همچون ید و
    بیضا


    شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مَه انور


    مدح تو سزد زآنکه چه نقش تو عیان
    کرد


    وصفت کند آن کو به تو اسرار نهان
    کرد


    بشناخته ات آنکه چه صنعی تو توان
    کرد


    جز او که توان مدح تو را حق بیان
    کرد


    شدپاس درت فخرملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


    آری به کجا قطره که او وصف کند
    یَم


    آری به کجا ذرّه که از شمس زند
    دَم


    پروانه کجا آری و این صفحه عالم


    بس قطره و هم ذرّه تو ای شه اعظم


    شد پاس درت فخرملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


    لیک ار نکنم مدح تو ای شاه چه
    گویم


    از مهر تو گر دم نزم مهر که جویم


    رو سوی تو ناورده نمایم به که
    رویم


    شاهم به دوعالم چو نظرکرده تو
    سویم


    شدپاس درت فخرملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


    در قطره جود و کرمت بحر چه باشد


    در تابش وجهِ قمرت بدر چه باشد


    در جلوه نور نظرت فجر چه باشد


    در شمّه بخشش ز کَفَت اَبر چه
    باشد


    شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


    ای وجه خدا سوی تو یابیم هدی را


    از اسم تو یابیم اجابت ز دعا را


    گر سوی مُنایت دهی ای شاه صلا را


    در کعبه امن  تو کنم سعی
    صفا را


    شد پاس درت فخرملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


    هستی تو سلیمان و منم مور تو ای
    شاه


    پیوسته بُدم منظر و منظور به
    درگاه


    دادی تو به ایمانیِ دل خسته به
    خود راه


    زین راه بهر باب حقم باز بِشد
    راه


    شد پاس درت فخرملائک همه یکسر


    هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


     


    ای به سریر ارتضا ضابطه رضا- رضا


    ای به رضای تو رضا در دو سرا خدا
    رضا


    ای به شهادت کرم حجت حی ذوالنعم


    ای به روایت قلم تعز من تشا رضا


    ای به مشیت قدر زینب لوح بندگی


    ای به قضاوت قضا حاکم بر قضا رضا


    ای به صحیفه زمان مطلع شعر شاعران


    ای به حروف ابجدی واژه پر بهار رضا


    تو مظهر درایتی - مکمل ولایتی


    سمبل هر حکایتی به بخشش و سخا رضا


    تو ضان شفاعتی که از ضامنت تو حق


    عفو کند گناه ما به موقع جزا رضا


    حجت حی سرمدی دسته گل محمدی


    عالم آل احمدی به امر کبریا رضا


    نام تو گشته مشتق از نام علی مرتضی


    ز آنکه تویی به خلق و خو علی مرتضی
    رضا


    تو هفتمین ودیعه خدا به نص کوثری


    که فخر بر تو می کند سیده النساء
    رضا


    ز بعد حضرت بتول که هست بضعه رسول


    پاره تن فقط تویی به ختم الانبیا
    رضا


    لوای صلح مجتبی داده خدا بدوش تو


    که در قعود تو بود قیام کربلا رضا


    عصاره عبادت سید ساجدین تویی


    که از قیام تو بود قیام ما به پا
    رضا


    زنده ز علم تو بود مکتب باقرالعلوم


    که از تو گشته منجلی علوم ماسوا
    رضا


    به فقه و دانش و اصول تویی به ملک
    این جهآن


    رمز بقای مذهب و مکمل ولا رضا


    تاج ولایت به سر، موسی جعفرت پدر


    که صد کلیم بر درت ستاده با عصا
    رضا


    تویی رئوف میزبان که با ورود
    میهمان


    به خنده لعل لب کنی بسان عنچه وا
    رضا


    تو ان طبیب حاذقی که از عنایت و
    کردم


    بدون نسخه میدهی بدرد ما شفا رضا


    سه نوبت از ره کرم به داد شیعیان
    برس


    که حکم تام در کف داده حق


    از لایت تو بهر ما قفل در جهنم است


    کلید ان برای ما بهشت جانفراز رضا


    تویی که نقش شیر را به یک اشاره
    جان دهی


    که بر درید منکر ولایت تو را رضا


    شاعر ژولیده منم که گشته ام گدای
    تو


    چه می شود عنایتی کنی تو بر گدا
    رضا


     


     


    ای آنکه شبیه تو شه خونجگری نیست


    در راه غم و غربت تو همسفری نیست


    یک یار وفادار کنار تو نبوده


    از شیعه مخلص به کنارت اثری نیست


    آن زهر جفا با دل ناز تو چه
    کرده؟


    سوزنده‏تر از سوز دل تو شرری
    نیست


    آن زهر چرا قد تو را کرده کمانی؟


    ز آن قامت رعنای تو دیگر خبری
    نیست


    چون مارگزیده به روی خاک فتادی


    آیا به برت خواهر نیکو سیری نیست


    ای کاش به مأمون ستم پیشه بگویند


    مظلوم کشی در دل غربت هنری نیست


    هستی تو نماینده زهرا که به غربت


    واللَّه که مظلوم‏تر از تو پسری
    نیست


     


    اگر مدد کند از لطف قادر قدوس


    کشم زپرده دل ناله همچنان ناقوس


    پس از ستایش و حمد خدای عزوجل


    که اوست باقی پاینده مابقی معکوس


    زبان به مدحت شاهی گشایم از ره صدق


    که هست رهبر دین خدا و نفس و نفوس


    گدای درگه او صد چو حاتم طائی


    غلام حلقه به گوشش هزار کیکاووس


    بگرد مکنت و جاهش نمی رسد هرگز


    هزار ثروت قارون و گنج دقیانوس


    زند به خلد برین طعنه خاک درگاهش


    که هست قبله عشاق و لایق صد بوس


    زقدر و رتبه و شأنش چه گویمت که بود


    امیر خطه عشق و خدیو کشور طوس


    زبان بود زبیان صفات او عاجز


    قلم ز رشته تحریر وصف او محبوس


    زعلم و دانش و فضلش همی توانم گفت


    که او رئیس علوم است عالمان مرئوس


    بزن تو دست توسل به عطف دامن او


    که اوست شمس شموس و خدای را ناموس


    کسیکه از ره صدق و اردات و اخلاص


      قدمنهد به حریمش نمی شود مأیوس


    چه خوانم و چه بگویم که شعر ژولیده


    بود چو قطره و اوصاف او چو اقیانوس


    ژولیده نیشابوری


    با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    در گوشه‌ی
    این حجره چون مرغِ پریشانم

    کی در بر من آید آن نورِ دو چشمانم
    آخر به کجا دیده مهمان کشی و غربت
    در طوس و خراسان من غربت زده مهمانم
    افتاده در این حجره تنها و غریبانه
    کی می‌رسدش از ره آن زائر نالانم
    هستی تو مراد من چون لاله جواد من
    من منتظرم بابا خونین شده مژکانم
    آن جرعه‌ی زهرآکین سوزانده همه جسمم
    در حجره‌ی در بسته من قاری قرآنم
    آن لحظه که مادر شد خونین دل و پژمرده
    آید نظرم هر دم می‌نالم و گریانم
    مادر تو بیا بنگر بی یاور و بی یارم
    از سوزش قلبِ خود من سر به گریبانم
    یادی کنم از جدم لب تشنه جگر سوزان
    از زهر عدو دردی افتاده بر این جانم


    شاعر: حسن
    فطرس


     


     


    حجره را با
    تارِ مژگان آب و جارو می‌کنم

    گر غریبم گریه بر مظلومیِ او می‌کنم
    گر که او منّت گذارد بر منِ دور از وطن
    هستی‌ام را از برای دیدنش رو می‌کنم
    تا که هم دردش شوم در ماجرای کوچه‌ها
    روی خاک حجره‌ام این سو و آن سو می‌کنم
    چهره‌ام را تا ببیند مادرِ غم پرورم
    چون بیاید چادرش را همچو گل بو می‌کنم
    انتظار نور رویش را کشم در حجره‌ام
    تا بیاید همچو شمعی خسته سو سو می‌کنم
    با دلِ بکشته‌ام یادی کنم از پشتِ در
    من خودم ناله بر آن بشکسته پهلو می‌کنم
    ای جواد من نگر مادر شده مهمان من
    زائر رویش شدم جان هدیه بر او می‌کنم


    شاعر : حسن
    فطرس


     


    شکسته
    خدا در حجره‌ای در بسته‌ام من
    چو مرغِ بال و پر بشکسته‌ام من
    رسان زیبا جوادم را کنارم
    از این هجران و غربت خسته‌ام من


    پروانه
    دلم دیوانه‌ی روی رضا شد
    دلم آهوی در کوی رضا شد
    دلم پروانه شد دورش بگردد
    دریغا سوخت از داغش فدا شد


    قسم
    قسم به کفترا و آب و دونه
    کاسه‌های طلای سقاخونه
    تا آخر عمر آقای رئوفم
    این دلِ عاشقم باهات می‌مونه


    شاعر : حسن
    فطرس


     


     


    غزیب شهر خراسان عزیز زهرایم


    رئوف همچو خدای رحیم و یکتایم


    به دستگیری سائل همیشه مشهورم


    منم که ضامن آهو میان صحرایم


    به هر کجا که صدا می کند مرا مسکین


    به غزبت دل خونم قسم که می آیم


    رضای فاطمه را از من غریب بجو


    که من کلید رضای علی و زهرایم


    به نام من به در آور لباس احرامت


    که من خود عاشق این جامه مصفایم


    اگر شرایط احرام تو شکسته شده


    مدار غصه به حکم تو خورده امضایم


    قبولی زحمات محرم و صفر است


    هر آن که ناله زند در عزای عظمایم


    منم غریب که جز من کسی غزیب نشد


    بجز جواد کسی بر دلم حبیب نشد


    جواد حیدری


     


    من که این
    صحن و سرایم را نمایان کرده‌ام

    شرحِ دردِ غربتم در سینه پنهان کرده‌ام
    از برای خط سرخِ شیعه‌ی بابم علی
    عزم رفتن در غریبی خراسان کرده‌ام
    لحظه‌ای که از مدینه آمدم بر سوی طوس
    من وداعی دیدنی با نورِ چشمان کرده‌ام
    آن دم آمد خاطرم پر می‌زدم من در عطش
    یادی از لب‌های خشکِ شاهِ عطشان کرده‌ام
    منتظر بودم جوادم تا بیاید از سفر
    گریه بر آن زینب زار و پریشان کرده‌ام
    در میان حجره‌ و دلخسته و زار و پریش
    بهرِ فرزندم، جوادم ختم قرآن کرده‌ام
    تا جوادم آمد و او را بغل کردم به آه
    یادِ از آن کرب و بلا و آن یتیمان کرده‌ام
    مادرم وقتی سرم را روی زانویش نهاد
    دردِ دلها نزد آن زهرای نالان کرده‌ام


    شاعر : حسن
    فطرس


    حه شهادت امام رضا (ع)  زمینه واحد و
    شور سینه زنی


    تو شب غم سر زده سحرم ،‌ که دیـگه آمـادة سـفرم


    رفتنی ام که حالا می کشم  ،‌ عبای خاکی مو روی سرم


     


    شد غم و غصه نصیبم ، عمریه که بی شکیبم

    می ذارم سر روی خاکا ، جماعت خیلی غریبم


    شد پاره پاره جگرم خدا مـی دونه


    ریخته همه بال و پرم خدا می دونه


     


    --------------------------------


     


    شده بارونی دوباره چشام ‌، می ریزه لاله از کنـج لـبام


    زیر بار غم خمیده قـدم ، دیگه هیچ جونی نمونده برام


     


    می سوزه غم جگرم رو، میذارم رو خاک سرم رو


    تو کوچـه انگار می بینم ، روضـه های مـادرم رو


    یه دنیا درد و داغ و غم به سینه دارم


    خـدا مـی دونـه ماتـم مدینـه دارم


     


    سبک
    :‌ زمینه محرم 1386 سید مهدی میرداماد


    با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    بارگاه
    بال ملک کنایه از گنبد و بارگاه توست
    چشمِ اسیرِ خاکیان منتظرِ نگاهِ توست
    ای شه ملکِ ماسوا عرش به زیرِ پای توست
    قرصٍ قمر اشاره‌ی صورتِ همچو ماهِ توست
    گر تو نظر بیفکنی از سر لطف و مرحمت
    این تن و جان بی‌ثمر نذری خاکِ راه توست
    طوس و تمام کشورم جمله جهان و هستِ آن
    کل و جمیع کائنات جیره خورِ پناهِ توست
    ابر میان آسمان، ناله و وقتِ بارشش
    گوشه‌ای از غریبی و سنبلِ اشک و آهِ توست


    عرش را منتظر خویش دگر نگذارم


    فرش را خسته و پیوسته قدم بردارم


    آنچنان قوت زانوی مرا زهر گرفت


    که شده روز، چنان شام، به چشم تارم


    عرق سرد به پیشانی گرمم بنشست


    یاد سجاد کنم با بدن تب دارم


    زهر از تشنه لبی حال مرا کرد عوض


    یا حسین! از جگر سوخته ، آتش بارم


    تازه لرزیدن زانوی تو را دانستم


    یا حسین! درد غریبی تو شد افطارم


     شهر انگار که اطراف سرم می چرخد


    مادرا درد و غم کوچه دهد آزارم


    یا علی! وای که عمامه ام از سر افتاد


    قوتی نیست که آن را به سرم بگذارم


    مثل پیغمبر اعظم زبیانم جان رفت


    قلم و لوح بیارید که بی گفتارم


    بس در این حجره ی در بسته به خود می پیچم


    خسته شد جانم و پیچید به هم طومارم


    باقی عمر مرا از نفسم بشمارید


    عمر کوتاه من و درد سر بسیارم


    نعل تازه به سم مرکب مامون بزنید


    که من از پیکر صد چاک ، خجالت دارم


    تازیانه بزنید از همه سو بر بدنم


    زائر زینب کبراست دل خونبارم


    من از این حجره ی در بسته رها می گردم


    که تمام است در این لحظه تمام کارم


    ای مقیم حرم پاک پیمبر پسرم


    زائر روی پدر باش که جان بسپارم


    سروده ی محمود ژولیده


     


    دلم
    می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم


    کنار
    سقاخونت، با زائرات بشینم


    سقاخونت
    آقاجون، به یاد مشک سقاست


    اونجا
    فقط برای شادی قلب زهراست


    یه
    کفتر غریبم، تو صحن سقاخونه


    بیا
    بده با دستت، لقمه و آب و دونه


    قبله
    قلب عاشق، جز تو آقا نمیشه


    می
    خوام آقا بدونی ، دوسِت دارم همیشه


    شبای
    بارگاهت ، صفای عالمینه


    صحن
    و سرات برا من، کربلای حسینه


    دلم
    می خواد آقا جون، ضریحتُ ببوسم


    لباس
    نوکریتُ، تو حرمت بپوشم


    از
    کوچیکی تا حالا، عاشق و مبتلاتم


    بذار
    همه بدونن، تا جون دارم گداتم


    دلم
    می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم


    کنار
    سقاخونت، با زائرات بشینم


    گدای
    بی پناهم، جز تو کسی ندارم


    رونده
    عالمینم، تویی همه قرارم


    دل
    تو حرم همیشه، مست یه اسم نابه


    ذکر
    آقام ابالفضل، دعای مستجابه


    آروم
    نمیشه این دل، توی حرم ای آقا


    تا
    روضه ای نخونم، از دوتا دست سقا


    کفتر
    دل کنارت، هی می ره بالا بالا


    پر
    می کشه تا یثرب، کنار قبر زهرا


    دست
    گدائی من به سوی تو درازه


    پیش
    تموم مردم، به گدائیش می نازه


    بعد
    نماز همیشه، اسم تو رو میآرم


    وای
    اگه روزی آقا، اسم تو رو نیارم


    دلم
    می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم


    کنار
    سقاخونت، با زائرات بشینم


    سروده
    کمال مومنی


     


    همسفر فرشته ها شدم من

    زائر مشهد الرضا شدم من

    بسکه دلم عطر اجابت گرفت

    مثل قنوت ، مثل دعا شدم من

    با دستایی که رنگ اعجاز داره

    طلا نه بلکه کیمیا شدم من

    از آب سقاخونه که چشیدم

    مثه لاله عباسی وا شدم من

    نمی دونم اینجا زائر حضرت

    یا زائر خود خدا شدم من

    تا که بگم حرف دل خستمو

    با اهل دنیا همصدا شدم من

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    دلم دخیل پنجره فولاده

    کبوتر ایوون گوهر شاده

    خراب عشق آسمونیشم من

    بهتر بگم دلم رضا آباده

    رو ضریح قامت گلدسته هاش

    سپیده دم دست نیاز باده

    گنبد زردش همة دلایِ

    عاشق و زیر پرچمش جا داده

    راه حاجت گرفتن از آقامون

    اینجا فقط یه قسم جواده

    دلم می خواد با اشکای زلالم

    بگم مثه یه دوست صمیمی ساده

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    زمین که نه ،‌ تو آسمون هفتم ؟

    نه نه ، بیا به آسمون هشتم !

    توی حرم کنار سقا خونه

    تو اون شلوغی که آدم می شه گم

    یا تو رواقی که ضریح آقاست

    که پره از تاب و تب و تلاطم

    بخواه از آقا دلتو گم کنی

    دور ضریح ، تو ازدحام مردم

    شاید بشی کبوتری تو صحنش

    تا که آقا برات بپاشه گندم

     با زائرای بی قرار قبرش

    بگو بگو برای بار چندم

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    چقدر دلم به اسمش عادت داره

    « رضا رضا » چقدر حلاوت داره

    خدا گواست پائین پای حضرت

    هزار هزار تا دل اقامت داره

    با دیدن شکوه صحن و سراش

    « و إن یکاد » جای تلاوت داره

    برای جارو زدن رواقش

    بال فرشته ها سعادت داره



    از راه دور کبوتر دل من

    دوباره حسرت زیارت داره

    هر چی می تونی تو حرم دعا کن

    دعا تو این حرم اجابت داره

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    خورشید برای احترام و پابوس

    سپیده دم رد میشه از شهر طوس

    کنار نور پر فروغ گنبد

    مثل یه شمعه یا مثه یه فانوس

    غبار چلچراغاش و می گیرند

    خادما با پرِ لطیف طاووس

    هر که نشد غبار راه حضرت

    میشه تموم عمرش آه و افسوس

    پنجره فولادش دارالشفائه

    هیچ کسی از اینجا نمیره مأیوس

    صدای نقاره خونش بلنده

    خاموشه هر چی کلیسا و ناقوس

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم

    چلچراغاش که داره رنگ الماس

    پره حرم از عطر و بوی احساس

    جوونه می زنه توی نگامون

    زلال اشک مثل یه غنچة یاس

    من نشدم اونی که تو می خواستی

    ولی شما همونی که دلم خواس

    دور و بر سقاخونه اش به قرآن

    یادم میاد صفای کف العباس

    بگیر برات کربلات و امشب

    اگه جایی برات بدند همین جاس

    بگو که هر چی هم بگی باز کمه

    بگو با اشک چشم و با التماس

    امام رضا الهی من فدات شم

    فدای تک تک کبوترات شم


    با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...