«کوک کن ساعت خویش»
90/2/11 9:5 ع
کوک کن ساعت خویش
اعتباری به خروس سحری ، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعت خویش
که مـؤذّن ، شب پیـش
دسته گل داده به آب
. . و در آغوش سحر رفته به خواب
کوک کن ساعت خویش
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
کوک کن ساعت خویش
که سحر گاه کسی
بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعت خویش
رفتگر
مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعت خویش
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خواب اینترنتی عصر اتم می بیند
کوک کن ساعت خویش
که در این شهر ، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر ، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیر لبش برخیزی
کوک کن ساعت خویش
اعتباری به خروس سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
«اشعار شهادت حضرت زهرا (س)»
90/2/11 8:59 ع
همسرم راز نهان خویش با حیدر بگو
جال من از آنچه آمد بر سرت دیگر بگو
رازهای خویش را دیگر مبر در خاک گور
یا ز سر سینه یا از رمز میخ در بگو
از چه دائم میروی از هوش و بازآیی به هوش
از چه می پیچی به خود پیوسته در بستر بگو
رخ اگر می پوشی از من دیگر از زینب بپوش
ماجرای کوچه با آن نازنین دختر بگو
محسنت بین درو دیوار با قاتل چه گفت
لاله پژمرده ام از غنچه پرپر بگو
ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود
رازی از این غصه سربسته با حیدر بگو
ای بهشت من که گکشتی عازم باغ بهشت
آنچه را با من نمی گوئی به پیغمبر بگو
-------------------
یاد آن روزى که ما هم سایه بر سر داشتیم
همچو طفلان دگر، در خانه مادر داشتیم
جدّ ما ـ پیغمبر ـ از ما چهره پنهان کرد و باز
یادگارى همچو زهرا از پیمبر داشتیم
مادر مظلومه ما نیز رفت از دست ما
مرگ او را کى به این تعجیل باور داشتیم؟!
اندر آن روزى که آتش بر سراى ما زدند
ما در آن جا، حال مرغ سوخته پر داشتیم!
آمد و، رفت از جهان محسن در آن غوغا، دریغ!
آرزوى دیدن روى برادر داشتیم
مادر ما، خود ز حق مى خواست مرگ خویش را
ورنه ما بهرش دعا با دیده تر داشتیم
روزهاى آخر عمرش ز ما رومى گرفت!
چون على، ما هم ازین غم دلْ پراخگر داشتیم!
در شب دفنش به ما معلوم شد این طُرفه راز
تا ز روى نیلگونش بوسه اى برداشتیم!
از کفن دستش برآمد، جسم ما دربرگرفت
جسم او را همچو جان ما نیز دربرداشتیم
از فراق روى مادر، با پدر هر روز و شب
دو برادر بزم ماتم با دو خواهر، داشتیم!
با فغان گوید «مؤید» آنچه را «میثم» بگفت:
(اى خوش آن روزى که ما در خانه، مادر داشتیم!)
-----------------------------
یارب این سیلی پر از سوز و درد
با رخ همچون گل زهرا چه کرد
چون غبار کوچه بنشست بر زمین
حق تعالی دید و جبریل امین
بر رخ زهرا نشان پنجه بود
از دل مولا اثر باقی نبود
آمد از کوچه برون زهرا ولی
زیر لب با هر قدم می گفت علی
با سر چادر به چشمش می کشید
از کنار دیده اش خون می چکید
تا قدم در خانه حیدر نهاد
زینب او را دید و زد از غصه داد
چادرت مادر چرا خاکی شده
پنجه روی تو حکاکی شده
پیش من چادر به سر افکنده ای
گو مگر از زینبت رنجیده ای
رفتی از خانه برون چون آمدی
از چه با دست پر از خون آمدی
گر ببیند باب من این روی تو
می چکد خون از سر و از روی تو
در همین جا جان دهد بر پای تو
جان فشاند بر سر غمهای تو
از کفت مادر چرا چاره شده
گو به من گوشت چرا پاره شده
-----------------------------
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وانشد
آن جان از آن زمان که جدا از تنم شده است
یکدم سر من از سر زانو جدا نشد
با آنکه دست دشمن دون بازویم شکست
دیدی که دامن تو ز دستم جدا نشد
شرمنده ام حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وانشد
بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد
از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد زپهلو جدا نشد
«ولادت امام جواد ع»
90/2/11 8:53 ع
?تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ أَعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ وَ خالِفِ الْهَوی وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ.?
صبر را بالش کن، و فقر را در آغوش گیر، و شهوات را ترک کن، و با هوای نفس مخالفت کن و بدان که از دیده خدا پنهان نیستی، پس بنگر که چگونه ای
ابوجعفر محمد بن علی نهمین امام از امامان دوازده گانه شیعیان و یازدهمین معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترین لقبهای آن حضرت جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبیکه یا ریحانه یا دره از مردم نوبی (شمال سودان) است. در سال 195 هـ.ق در مدینه به دنیا آمد و در سال 220 هـ.ق در بغداد وفات یافت. مرقد آن حضرت در کاظمین کنار مرقد امام موسی کاظم (ع) قرار دارد.
دوران امامت
امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مامون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت. اما جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هـ.ق برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.
امام در بغداد
پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد (ع) آگاه بود ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مامون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مامون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مامون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی، میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتیب داد. دراین مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسری امام درآورد.
سفر حج
امام جواد (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت، و پایان خلافت مامون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر بعضی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و به شهادت رسید.
امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و ........ نقل شده است.
نیاز مؤمن به سه چیز
?أَلْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ إِلی تَوْفیق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.?:
مؤمن نیاز دارد به توفیقی از جانب خدا، و به پندگویی از سوی خودش، و به پذیرش از کسی که او را نصیحت کند.
|
«ویژه نامه شهادت حضرت ام البنین ع»
90/2/11 8:53 ع
السلام علیک یا زوجه ولی الله یا ام العباس بن علی ابی طالب یا ام البنین
13 ماه جمادی الثانی سالروز وفات مادریست که در دامنش وفا و ایثار و ادب را پروریده است .
زبان و قلم از وصف این مادر ناتوانند . مادری که ...
مادری که اگر چه در کربلا نبود، ولی دلش تا ابد در کربلا ماند و نگاهش بر افق، که آیا «کاروان عشق» را بازگشتی خواهد بود؟مادری که دلش برای همیشه در کنار «نهر علقمه»، سوگ نشین فرزندی شد که نظیر نداشت در زیبایی و شجاعت!
مادری که دلش در میدان «قتلگاه» بود و نگاهش بر آسمان، که چه وقت، «ماه»، بار دیگر خواهد تابید!
مادری که یک عمر، دست از «حسین حسین» گفتن بر نداشت و تمام غریبانههایش را، حتی سوگ عزیزانش را با نام حسین علیهالسلام همراهی کرد!
مادری که «ام البنین علیهاالسلام » بود، ولی آیینه نگاهش از آسمان کربلا، تنها اشکِ خونین ستارگان را چید؛ آن گاه که راوی، از عبور نیزهها روایت میکرد!
مادری که حتی کوچههای «مدینه»، مرثیهسرای اندوه سترگ او شدند و به استقامت و صبر او ایمان آوردند!
مادری که «وفا»، اولین درس زندگی و «شجاعت»، عالیترین سرشت همسریاش بود و «صحبت»، بالاترین باور مهر پروریاش
مادری که برای همیشه، با نالههای نینوایی، به یاد پسرانش، لالایی سرود و سرودههایش را فرات، هر روز، هنگام غروب نجوا میکند!
مادری که بعد از شهادت «عباس علیهالسلام »، دیگر به ماه نگاه نکرد و آسمان مدینه، نعمت نورافشانیاش را از دست داد!
مادری که در کربلا نبود، ولی تا ابد در کربلا ماند و دل از «گودال قتلگاه» نگرفت و فریاد «یا حسین»اش را نهتنها در مدینه، که از صحن مطهر کربلا میتوان شنید!
درود خداوند و سلام پاکان، بر روح بلند و وفاداری بینظیرش باد!
روح آسمانیاش، در سایه سار کوثر، شاد، و شفاعت بشکوهش، دستگیرمان باد!
سه تا رباعی که سروده خودمه
تقدیم به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام
از همتون التماس دعا دارم
رباعی
ای بانی اشک و روضه های سقا
ای فاطمه ی دوّم بیت مولا
از دامن تو روح ادب را آموخت
آن تشنه ی بی دست کنار دریا
رباعی
ای مادر چهار کشته ی عاشورا
ای مرثیه خوانِ ماتم تاسوعا
هر جا که تو را زینب کبری می دید
می گفت که ای وای ، نیامد سقا
زبان حال بی بی ام البنین
ای مرثیه خوان ، ز چشمِ خونبار مگو
با من ز سَر و دستِ علمدار مگو
عباس ، فدای قَد و بالای حسین
با امِّ بنین از غمِ دلدار مگو
عباس من به فدایتان! آرام آرام میگفتی و میگریستی. به فدای تو حسن جان! به فدای تو زینب جان. به فدای تو ام کلثوم و ناگهان دیگر فدایش کردی... به فدایت شود حسین فاطمه. من کنیز این خانه ام و شمایان اربابان فضل و کمال! کنیززاده را چه به برابری و برادری با شما...
آری، تو کوثر رسول نبودی؛ اما درس آموخته مکتب او بودی، اما اکنون بقیع، مهمانی تازه دارد. رفتی و عاشقانه در جوار مادر علی (علیه السلام) و فرزند او امام حسن مجتبی (علیه السلام) رخ در خاک دلربای بقیع کشیدی.غروب غم انگیز تو بانوی فاطمی سرشت را به حق باوران و شیفتگان خاندان رسول اکرم (صلوات الله علیه) تسلیت می گوییم
سروده ای از استاد سازگار
ای بــه بنیــن تــو درود همـه
فاطمـه یا "فاطمـه یا فاطمـه
بــاغ گــل یــاس سـلام علیک
مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
!ای همه از خود سفرت تاحسین
!اذن دخـول حــرمت یاحسین
سایـــهنشین حـــرم آفتــاب
غــرق شــده در کــرم آفتاب
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
طوبـی، طوبـی لک زیـن احترام
دختـر زهـرا بـه تو گوید سلام
قـدر تـو گـوی شرف از ناس برد
ارث ادب را ز تــو عبــاس بــرد
جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟
جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد
!جز تو که در کرب و بلای حسین
چـار پسـر کــرده فـدای !حسین
چـار پســر دادی و زیــن افتخــار
شــد حــرم چــار امــامت مــزار
پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو
فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو
چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک
رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک
لیـک جوانــان عــرب ره سپـــر
در پـی تابـوت تــو همچـون پسر
بــر لبشـان نالـه یا فاطمه
اشـک فشاندنـد بــرایت همـه
دیــده اوتـاد بــرایت گـریست
سیــدسجّاد بــرایت گــریست
نیست عجب اینکه به ترفیع تو
فاطمـه آیــد پــی تشییـع تو
بـه غیـرت و وفا و احساس تو
بـه خـون پیشانـی عبـاس تو
ناله جانسوز تو در گوش ماست
چوب? تابوت تو بر دوش ماست
بـاز هـم آی ماه شهادت فروز
مراسـم دفـن تـو مـیبود روز
بـر در بیـت تـو شـرارت نشد
بر گل روی تـو جسـارت نشد
ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس
لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس
کـاش شـود جـاری اشـک همه
"از حـرمت تــا حـرم فاطمه
«میثــم» آلـــوده دل ســوخته
چشم بـه سـوی حـرمت دوخته
ذکر دل اوست به هر صبح شام
تـا کـه دهـد بـر تو مکرر سلام
بــاغ گــل یــاس سلام علیک
مــادر عبـــاس ســلام علیک
غلامرضا سازگار
*****************************
ای فـلک یـک مه و سپهر سه اختر
شیرخدا را خجسته همدم و همسر
فاطمــه دوم بــهشت ولایـت
یـار عـلی، نایــب بتـول مطهر
یوسف زهرا توجهش به تو بانو
زینبکبری تو را صدا زده مادر
امّبنیــن، مــام شیـر خـداوند
!امّادب، آفتاب خانـه حیـدر
خوانده کنیـز عزیز فـاطمه خود را
ای بـه ادب از همه زنان جهان سر
برده به میراث از تو عشق و ادب را
حضـرت عبـاس در حضــور بـرادر
"کرده نثار قدوم یوسف زهرا
چــار گل سـرخ و چار لال? پرپر
"ای پسر تو حسین دوم زهرا
ای بــه بنینت ســلام آل پیمبر
از همگان برترنـد خیـل شهیدان
رتب? عباس توست زان همه برتر
نیست "عجب گر که با زیارت زهرا
گــردد اجــر زیــارت تــو برابــر
رویــت مــانند آفتــاب درخشـان
بــختت بالاتــر از سپهــر مــدوّر
غبطـه بـه عبـاس تو برند شهیدان
با همه قدر و جلال در صف محشر
زائــر بــاب البقیـع تـوست دل ما
ای نفس جـان بـه تربـت تـو معطر
روی ارادت نهادهایم بر آن خاک
حـاجت دائـم گرفتهایم از آن در
روز وفات تـو گشت شهـر مدینه
محفل اندوه و اشک و ناله سراسر
کاش که بودند چار دسته گل تو
تا که زنند از غمت به سینه و بر سر
#حیف نه عباس داشتی و نه عثمان
آه نه عون تو بـا تو بود نه #جعفر
آب شدی در فراق یوسف زهرا
گـرچه تــو را بــود داغهـای مکرر
دوست نه تنها گریست بر تو که میزد
بــر دل دشمــن شــرار آه تـــو آذر
در کـف عبـاس تـوست حاجت کونین
گرچـه جـدا شـد ورا دو دست ز پیکر
دست جدا گشت و دیده شد هدف تیر
نیــزه بــه سینــه، عمـود آهن بر سر
بـر تــو و عبــاس تــو ســلام هماره
ای پــدر و مــادرم فــدای تــو مادر
گـــر بگــذارند دشمنــان تو «میثم»
گیرد چون جان خـود مـزار تو در بر
غلامرضا سازگار
*****************************
نوحه سینه زنی
خزان غم به باغ یاس آمد
وفـات مـادر عبـاس آمد
علمدار امامت سرت بادا سلامت
نفسهـا آه آتشبـار گشته
که داغ فاطمه تکرار گشته
علمدار امامت سرت بادا سلامت
ز گلزار جنان یا ایهاالناس
به استقبال مادر آید عبّاس
علمدار امامت سرت بادا سلامت
بنی هاشم به نوحه دم بگیرید
بـرای فاطمـه مـاتم بـگیرید
علمدار امامت سرت بادا سلامت
اگر چه داغ عبّاسش بـه دل بود
ز اشک حضرت زهرا خجل بود
علمدار امامت سرت بادا سلامت
عزای همسر مولی المـوالی است
امیرالمؤمنین جای تو خالی است
علمدار امامت سرت بادا سلامت
درود ما به داغ روی داغش
سلام ما به قبر بیچـراغش
علمدار امامت سرت بادا سلامت
غلامرضا سازگار
«آموزش مهربانی»
نگیر از شب من آفتاب فردا را *** نبند روی من آن چشمههای زیبا را
تو گاهواره ماه و ستارهها هستی *** خدا به نام تو کرده است آسمانها را
تو در ادامه هاجر به خاک آمدهای *** که باز سجده کنی امتحان عظمی را
خدا سپرده بدستت چهار اسماعیل *** که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را
چه کردهای که به آغوش مهربانی تو *** سپردهاند جگر گوشههای زهرا علیهاالسلام را
بگو چه بر سر بانوی آب آمده است *** که باز میشنوم رود رود دریا را
تبر چگونه شکستهست شاخه و برگ تو را *** چطور خم شدهای بر زمین، سپیدارا!
بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیهها *** حدیث تشنهترین دستهای صحرا را
از آسمان به زمین آمده است گیسویت *** که سربلند کند دختران حوّا را
پانته آصفایی
منم که سایه نشین و جود مولایم |
کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم |
منم که خانـــه به دوش غــم علی |
منم که همقدم محنت ولی هستم |
منم که شاهد زخم شکسته ابرویم |
انیس گریه به یاس شکسته پهلویم |
منم که در همه جا در تب حسن بودم |
منم که شاهد خون لب حسن بودم |
منم که جلوه حق را به عین می دیدم |
خدای را به جمال حسین می دیددم |
منم که بوده دلم صبح و شام با زینب |
منم میان همه ؛ هم کلام با زینب |
منم که سوگ گلستان و باغبان دارم |
به سینه زخم غم کربلائیان دارم |
منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد |
چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد |
منم که مادر عشق و امید و احساسم |
فدای یک سر موی حسین عباسم |
مخوان جانا دگر ام البنینم.. |
که من با محنت دنیا قرینم |
مرا ام البنین گفتند، چون من.. |
پسرها داشتم ز آن شاه دینم |
جوانان هر یکی چون ماه تابان.. |
بدندی از یسار و از یمینم |
ولی امروز بی بال و پرستم.. |
نه فرزندان، نه سلطان مبینم |
مرا ام البنین هر کس که خواند.. |
کنم یاد از بنین نازنینم |
به خاطر آورم آن مه جبینان.. |
زنم سیلی به رخسار و جبینم |
به نام عبد الله و عثمان و جعفر.. |
دگر عباس آن دُرّ ثمینم |
زندگی نامه حضرت ام البنین ع
فاطمه کلابیه معروف بهام البنین، همسر امام اول شیعیان علی پسر ابوطالب و دختر حزام بن خال است.
او را بخاطر داشتن چهار پسر به نامهای: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان، ام البنین خواندند. هر چهار فرزند او در کربلا کشته شدند.
این نوشتار پیرامون اسلام، خُرد است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
ام البنین، (محدث، متوفی 13 جمادی الثانی سال 64 قمری) (فاطمه کلابیه)، دختر حزام، از زنان مؤمن، شجاع و فداکار بود.روایت است که امیر المؤمنین علیه السلام پس از شهادت حضرت زهرا علیه السلام به برادرش عقیل که انساب عرب را خوب می دانست و از احوال خانوادگی آنها آگاه بود فرمود : می خواهم زنی برایم خواستگاری نمایی که از خاندان شجاعت باشد تا فرزند شجاعی برایم به دنیا آورد.عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را به ایشان معرفی نمود و گفت: در بین عرب خاندانی شجاعتر از خانواده وی سراغ ندارم.این مادر پسرانش عباس، جعفر، عبد الله و عثمان را چنان تربیت کرد که همه شیفته برادر بزرگوارشان حضرت امام حسین علیه السلام بودند و در رکاب آن حضرت شهید شدند. ام البنین در واقعه کربلا حضور نداشت، هنگامی که بشیر به مدینه بازگشت و ام البنین را ملاقات کرد، خواست تا خبر شهادت فرزندانش را به وی دهد ام البنین گفت: رگ قلبم راپاره کردی بچه هایم و آنچه زیر آسمان است فدای ابا عبد الله علیه السلام، از حسین برایم بگو . ام البنین برای عزاداری هر روز همراه نوه اش عبید الله (فرزند عباس علیه السلام) به بقیع می رفت و نوحه می خواند و می گریست و این اشعار را زمزمه می کرد: یا من رأی العباس کر علی جماهیر النقد و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذی لبد أنبئت أن ابنی أصیب برأسه مقطوع ید ویلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد لو کان سیف فی ید (یدی) لما دنا منه احد ای آن که عباس را دیدی، که بر گروه بیچارگان حمله می کرد، و دنبال او از فرزندان حیدر (علی علیه السلام) جنگاورانی بودند، که هر یک یال و کوپالی داشتند، خبردار شدم که بر سر پسرم آسیب وارد شد، در آن حال که دستش قطع بود، وای بر من که ضربه عمود سرش را خم کرد، (عباسم) اگر شمشیرت در دستت بود، هرگز کسی به تو نزدیک نمی شد. مروان بن حکم با تمام دشمنی اش نسبت به خاندان بنی هاشم با دیگر مردم، با این نوحه سرایی ام البنین دور او جمع می شدند و می گریستند.
با تشکر از وبلاگ :http://www.alqadir-sari.blogfa.com
«اشعار ولادت امام حسین - تکرار»
90/2/11 8:53 ع
برای مشاهده شعر تولد امام حسین (علیه السلام)
روی بیت اول هر شعر کلیک کنید :
اشگها بین که از این خنده بدامان دارد | |||
ای سلیل اشرف اولاد آدم السلام | |||
بهین جشن و سرور شیعیان است | |||
دیگر زنخل رسالت پدید شد ثمری |