سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«اقسام زنها»
89/11/19 7:20 ع

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:0 0 0 0 0 0 0 0 0 0;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; line-height:115%; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault { font-size:10.0pt;} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

ـ امـام صـادق (ع): زنـان سه دسته اند: یکى همه به سود توست و یکى هم به سود تو و هم به زیان توست و یکى همه به زیان توست و سودى برایت ندارد آن زنى که به سود توست دوشیزه است و آن کـه هـم بـه سود تو و هم به زیان توست بیوه زن است و آن که به زیان توست وسودى برایت ندارد زنى است که از شوهر قبلى فرزند به دنبال خود دارد.
ـ امـام رضـا(ع): زنان سه دسته اند: زن زایاى مهربان که شوهر خود را در کار دنیا و آخرتش یارى مـى رسـانـد و روزگـار را بـر او سـخـت نـمـى کـنـد و زن نـازا و بـى بـهـره از زیـبـایـى ـاـما ـ کـه شـوهرش را(درامورخیر)یارى نمى رساند و زن پر سر و صداى پا به در و عیب جویى که زیاد را انـدک مـى شـمـارد و زیـاد را هـم نـمـى پـذیـرد زنـهـار کـه فـریـفـتـه زنـى بـا ایـن ـه ـکــرى ـم خـصوصیات شوى ,زیرارسول خدا(ص) فرمود: از خضرا الدمن بپرهیزید عرض شد: اى رسول خدا , خضراالدمن کیست؟
فرمود: زن زیبایى که درخانواده اى بدرشدکرده است.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    <!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:0 0 0 0 0 0 0 0 0 0;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; line-height:115%; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault { font-size:10.0pt;} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

    ـ پـیـامـبـر خـدا(ص): از خـضـرا الـدمن «گیاه روییده در خرابه» بپرهیزید «گفته شد: اى رسول خدا! خضرا الدمن چیست»؟
    فرمود: زن زیبارویى که در خانواده اى فاسد رشد کرده است.
    ـ از ازدواج با زن احمق بپرهیزید , زیرا همنشینى با او تباهى است و فرزندانش کفتار صفت هستند.
    ـ بـا زن شـهبره و لهبره و نهبره و هیدره و لفوت ازدواج نکن شهبره زن چشم آبى بد زبان است و لـهـبره زن دراز قد و لاغر اندام و نهبره زن کوتاه قد زشت و هیدره پیرزن رو به مرگ ولفوت زنى است که از شوهر قبلى اش فرزند داشته باشد.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    <!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:0 0 0 0 0 0 0 0 0 0;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; line-height:115%; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault { font-size:10.0pt;} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.Section1 {page:Section1;} -->

    ـ امام رضا(ع): از زن دادن به شرابخوار بپرهیز که اگر به او زن دهى چنان است که دلا ل زناشده باشى.
    ـ پیامبر خدا(ص): ازدواج طوق بندگى است بنابراین , هر کس از شما دختر خود را شوهردهد او را بـه بـنـدگـى داده اسـت پس , هر یک از شما باید بنگرد که دختر خود را به بندگى چه کسى مى دهد.
    ـ امام صادق (ع): از خانواده اى که (در حقانیت شما) تردید دارند زن بگیرید اما به آنها زن ندهید , زیرا زن تربیت و خلق و خوى مرد را به خود مى گیرد و مرد او را تحت تاثیر دین خودقرار مى دهد.
    ـ حـسـین بشار: به ابوالحسن (ع) نوشتم:من خویشاوندى دارم که از دخترم خواستگارى کرده اما بداخلاق است حضرت فرمود: اگر بدخلق است , به اوزن نده.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    ز یک مشرق نمایان شد دو
    خورشید جهان ¬آرا


    که رخت نور پوشاندند
    بر تن آسمان¬ها را


    دو مرآت جمال حق، دو
    دریای کمال حق


    دو نور لایزال حق،
    دو شمع جمع محفل¬ها


    دو وجه الله ربانی،
    دو سرّ الله سبحانی


    دو رخسار سماواتی،
    دو انسان خدا سیما


    دو عیسی دم، دو موسی
    ید، دو حُسن خالق سرمد


    یکی صادقu یکی احمد یکی عالی یکی اعلا
    یکی بنیانگر مکتب،
    یکی آرندة مذهب

    یکی انوار را مشعل،
    یکی اسرار را گویا

    یکی از مکه انوار
    رخش تابید در عالم

    یکی شد در مدینه
    آفتاب طلعتش پیدا

    یکی نور نبوت را به
    دل¬ها تافت تا محشر

    یکی نور ولایت را ز
    نو کرد از دمش احیا

    رسد آوای قال الصادق
    و قال رسول¬الله علیهماالسلام

    به گوش اهل عالم تا
    که این عالم بود بر پا

    یکی جان گرامی در دو
    جسم پاک و پاکیزه

    دو تن اما چو ذات
    پاک یکتا هر دو بی¬همتا

    محمد کیست؟ جانِ
    جانِ جان عالم خلقت

    که گر نازی کند، در
    هم فرو ریزد همه دنیا

    محمدe کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن
    که حتی در عدم بودند
    بی او انبیا یک جا

    محمدe کیست؟ مولایی که مولانا علی گوید:

    "
    منم عبد و رسول
    الله برِ من رهبر و مولا
    "
    محمد از زمان¬ها
    پیشتر می¬زیست با خالق

    محمد از مکان پیموده
    ره تا اوج اَو اَدنی

    محمد محور عالم،
    محمد رهبر آدم

    محمد منجی هستی،
    محمد سید بطحا

    محمد کیست؟ آنکو
    بوده قرآن دفتر مدحش

    که وصفش را نداند کس
    به غیر از قادر دانا

    محمد را کسی نشناخت
    جز حق و علی هرگز

    چنان که جز خدا و او
    کسی نشناخت حیدر را

    وضو گیرم ز آب کوثر
    و شویم لب از زمزم

    کنم آنگه به مدح
    حضرت صادق سخن انشا

    ششم مولا، ششم هادی،
    ششم رهبر، ششم سرور

    که هم دریای شش گوهر
    بود، هم دُرّ شش دریا



    صداقت از لبش ریزد،
    فصاحت از دمش خیزد

    فلک قدر و ملک عبد و
    قضا مهر و قدر امضا

    بسی زهّاد و عبّادند
    بی¬مهرش همه کافر

    بسی عالم، بسی عارف،
    همه بی¬نور او اعمی

    دو خورشید منیر او
    هشام و بو بصیر او

    دو کوه حکمت و
    ایمان، دو بحر دانش و تقوی

    مرا دین نبی، مهر
    علی و مذهب جعفرعلیهم¬السلام

    سه مشعل بوده و
    باشد، چه در دنیا چه در عقبی

    در دیگر زنم غیر از
    در آل علی؟ هرگز
    !
    ره دیگر روم غیر از
    ره این خاندان؟ حاشا
    !
    بهشت من بود مهر علی
    و مهر اولادش

    نه از محشر بود
    بیمم، نه از نارم بود پروا

    سراپا عضو عضوم را
    جدا سازند از پیکر

    اگر گردم جدا یک
    لحظه از ذرّیة زهرا¬سلام¬الله¬علیها

    از آن بر خویش کردم
    انتخاب نام "میثم" را

    که باشم همچو او در
    عشق ثارالله پا بر جا



                                                             
    حاج غلامرضا ساز گار


    ****************************


    ای حق نیافریده کسی را
    مثال تو

    خورشید جلوه ایست ز
    نور  جمال تو

    ای محرم حریم خداوند
    ذو الجلال

    ای عقل مانده 
    مات ز جاه و جلال تو

    هرجا به ایه آیه
    قرآن که بنگرم

    گفته خدا سخن ز جمال
    و کمال تو

    ای برگزیده ای که
    تویی ختم انبیا

    وین افتخار داده به
    تو ذو الجلال تو

    امشب به وادی دل من
    شور محشر است

    سرد است ان دلی که
    ندارد خیال تو

    ای کعبه امید همه در
    نماز عشق

    محراب ماست ابروی
    هچون هلال تو

    دامان اهل بیت تو
    حبل المتین ماست

    دست توسل من و دامان
    آل تو

    من کیستم غلام
    غلامان کوی تو

    ای کاش پا نهد به سر
    من بلال تو

    هر کس گشود لب چو
    (وفایی) به مدح تو

    یک نکته هم نگفت سخن
    از وصال تو



                                            
    سید هاشم وفایی


    *************************


    دل رفت زدست  تا محمد
    آمد

    گل دایه  بست
    تا محمد آمد

    هرگز نبود مکان بت
    بیت خدا

    بتنها بشکست تا محمد
    آمد



                                   
    سید رضا مؤید


    ****

    شب را سحر آمد که
    محمد آمد

    روز ظفر امد که محمد
    آمد

    بتهای حرم شکست و
    زان بشکستن

    فریاد برآمد که محمد
    آمد



                                               
    سید رضا مؤید


    ***

    میلاد تو انفجار نور
    است امشب

    یثرب ز تو جلوه گاه
    طور است امشب

    با تذکره مدینه دادن
    مارا

    مسرور نما شب سرور
    است امشب



                       
    رسا


    ***

    امشب سخن از جان
    جهان باید گفت

    توصیف رسول 
    انس و جان باید گفت

    در شام ولادت دو قطب
    عالم

    تبریک به صاحب
    الزمان باید گفت


    **************************


    ا بر بسیط سبز چمن پا
    گذاشته است

    چشمش بهار را به
    تماشا گذاشته است

    از بس که دست برده
    در آغوش آسمان

    پا بر فراز گنبد
    میان گذاشته است

    می بارد از طلوع
    نگاهش تبار صبح

    خورشید را به سینه
    خود جا گذاشته است

    تا مثل کوه ریشه
    دواند به عمق خاک

    یک عمر سر به دامن
    صحرا گذاشته است

    دستی لطیف ساغر
    سرشار عشق را

    در هفت سین سفره
    دنیا گذاشته است

    نوری(امین)نشسته به
    آغوش (آمنه
    )
    دریا قدرم به دیده
    دریا گذاشته است

    نوری که از تبلور
    رخسار او دمید

    خورشید را به خانه
    دلها گذاشته است



                       
    غلامرضا شکوهی


    ************************


    گاهِ سُرور است و گاهِ
    شادیِ بی حد


     
    دولت عیش و
    سرور باد مخلَّد

    می رسدآنَک صلاکه تا
    کی و تا چند


     
    پای دلِ اهلِ
    دل به بند، مقیّد؟

    تا به سرانگشتِ طبع
    نادره مضمون

    زلف عروس سخن کنیم
    مجعَّد

    مژده که آمد خبر ز
    خلوتیِ راز


     
    پرده ز رخ
    برگشود شاهدِ سرمد

    آینه ذات، در تجلّی
    و اشراق


     
    نورِ اَحَد
    جلوه گر ز طلعت احمد

    خاتم خیل رسل، رسول
    خداوند


     
    احمد ومحمود و
    مصطفی و محمّد

    روح لطیفی که در دو
    کون نگنجد


     
    بهر تماشا
    کنون شده ست مُجَسَّد

    آن که تنِ خاکی اش
    لطیف تر آمد


     
    در نظرِ اهلِ
    دل ز روحِ مجرّد

    آن که نهد پیش
    بارگاه جلالش


     
    از سر تعظیم،
    جبرئیل امین، خَدْ

    گشته دوچندان
    شکوهوشوکت امروز

    از فرِ میلاد جعفر
    بن محمّد

    آن که قوام جهان
    ازوست مسلّم


     
    وان که اساس
    مکان ازوست مشیَّد

    آن که بود مستنیر
    مهرِ منیرش


     
    روز وشبان،
    ماهومهرو زُهرِه و فَرقَد

    سیره احمد ازوست
    ساری و جاری

    دین خدا را ازو
    جلالت و سَودَدْ

    پیرو او ناجی ست و
    صالح و مؤمن

    منکر او، طاغی ست و
    طالح و مرتد

    پیش رخش مهر چرخ،
    ذرّه ناچیز


     
    نزد دو گیسوش،
    شب بیاض مُسوَّد

    می برم اینک سخن به
    نقطه پایان


     
    تا نکشد دوست
    بر چکامه خطِ رد


    حجّت ثانی عشر! به
    گاه نیایش

    مسألت ما بود ز درگه
    ایزد

    کزتو جدا، شیعه راه
    خویش مَپویاد
    !

     
    بی تو محال
    است ره بریم به مقصد

    شوکت اسلام باد
    بیشتر از پیش

    عمر تو ای خضر راه!
    باد مؤیّد



     (
    سیّد رضا
    مؤیّد
    )



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    زمین گهواره کابوسهای تلخ انسان بود


    زمان چون کودکی در کوچه های خواب حیران بود


    خدا در ازدحام ناخدایان جهالت گم


    جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود


    صدا در کوچه های گیج می پیچید بی حاصل


    سکوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود


    نمی رویید در چشمی به جز تردید و وهم و شک


    یقین تنها سرابی در شکارستان شیطان بود


    شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مردی


    به رغم فتنه های پیش رو در خاک مهمان بود


    جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر


    «محمد» واپسین پیغمبر خورشید و
    باران بود


    سید ضیاء الدین شفیعی


     


    ***


    رسول نهضت بیداری زمان


    به پای خیز که دلها ز شوق آب شوند
    که ذره ها به طفیل تو آفتاب شوند
    بخوان به نام خدا «باسم ربک الاعلی»
    که لاله ها همه پیمانه گلاب شوند
    امین وحی و نبوت !«الا بذکر ا...»
    بخوان که با خبر از متن این کتاب شوند
    سمند صاعقه زین کن خدا نکرده مباد
    که بی  عدالتی و جهل همرکاب شوند
    رسول نهضت بیداری زمان !مگذار
    که پلکهای به هم بسته گرم خواب شوند
    شتاب کن، که روانهای تشنه ایمان
    رها ز پنجه تردید و اضطراب شوند
    به یک اشاره تو، برگهای پاییزی
    لطیف و تازه چون نیلوفران آب شوند
    بخوان حدیث محبت، که بردگان سیاه
    در این کویر، درخشان تر از شهاب شوند
    بگیر دست همه پابرهنگان زمین
    که این شکسته دلان مالک الرقاب شوند
    یتیم آمنه !اصحاب سر سپرده ت
    وطلایه دار ظفرمند انقلاب شوند
    سحر که آید «امن یجیب» می خوانند
    امیدوار دعاهای مستجاب شوند
    بگیر دست علی را که با امیر عرب
    مجاهدان همه پیروز و کامیاب شوند
    چه جای حیرت اگر یازده ستاره و ماه
    به جانشینی خورشید انتخاب شوند




                                              
     
    محمدجواد غفورزاده (شفق)


     


    ***


     


    ای تمام آفرینش خشتی از ایوان تو


    علم شرق و غرب عالم سطری از قرآن تو


    آسمانی ها زمینی ها همه مهمان تو


    گل کند جان مسیح از غنچه ی خندان تو


    خنده ی خورشید ها از گوهر دندان تو


    عقل ها مبهوت تو مجنون تو حیران تو


    آسمانی ها همه مرهون ارشاد توأند


    دستگیران جهان محتاج امداد توأند


    شهریاران بنده ی سلمان و مقداد توأند


    چار أمّ و هفت أب در خطّ اولاد توأند


    انبیا یکسر بشیر صبح میلاد توأند


    نورها بر قلبشان تابیده از فرقان تو


    انبیا یک کاروان تو کاروان سالارشان


    خوب رویان مشتری تو یوسف بازارشان


    خالق و خلقت درود حضرت تو کارشان


    کلّ انسانها تویی تنها تویی غمخوارشان


    مسلمین در خواب غفلت خفته تو بیدارشان


    بی خبر از دشمنان عترت و قرآن تو


    تو سراپا جانِ جانِ امّتی امّت چو تن


    تن شود بی تاب اگر یک لحظه جان بیند مَحن


    با اهانت بر تو، امت شد چو بحری موج زن


    در خروش آمد بسی پیر و جوان و مرد و زن


    رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن


    بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو


    ای که کرده ذات معبودت حبیب خود خطاب


    ای فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب


    گر جسارت کرد بر تو ابلهی حیف از جواب


    تو به وسعت فوق اقیانوس و او کم از سراب


    با صدای سگ نگردد کم فروغ آفتاب


    می درخشد تا قیامت نور بی پایان تو


    از فروغ رحمتت لبریز ظرف عالم است


    چون تو قامت بر فرازی قامت گردون خم است


    لیله ی میلاد تو عید کمال آدم است


    خاصه در سالی که آن سال رسول اعظم است


    پایه ی توحید تو همچون کتاب محکم است


    ثبت گشته بر جبین آسمان عنوان تو


    چارده قرن است دنیا محو عدل و داد توست


    آه مظلومان عالم بانگی از فریاد توست


    بردگی محکوم تو آزادگی آزاد توست


    تا خداییّ خدا مُلک خدا آباد توست


    هفته ها و روزها و لحظه ها میلاد توست


    بسکه جوشد گوهر علم از یم عرفان تو


    تو بجای سیم و زر احسان و عدل اندوختی


    تو نگاه مرحمت حتی به دشمن دوختی


    تو برای خلق همچون شمع سوزان سوختی


    تو ز حکمت در دل انسان چراغ افروختی


    تو به جای اِضرب، اِقرأ بر بشر آموختی


    می درخشد عَلَّمَ القرآن به الرّحمن تو


    آمدی ای تا ابد در سینه ها نور، آمدی


    آمدی ای موسی برگشته از طور، آمدی


    آمدی ای رایتت پیوسته منصور، آمدی


    آمدی ای ملک هستی از تو معمور، آمدی


    آمدی ای چشم بد از عارضت دور، آمدی


    خنده کن ای صبح مشتاقان لب خندان تو


    کیست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد


    کیست تا مرد دو عالم همچو حیدر پرورد


    کیست تا در بوستان وحی، کوثر پرورد


    کیست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد


    یا چو زینب دختری در حدّ مادر پرورد


    ای امیرالمؤمنین پرورده ی دامان تو


    حکمت از اسلام ناب توست جاری بیشتر


    دانش از حکم و کتاب توست ساری بیشتر


    سرفرازان را به کویت خاکساری بیشتر


    از تو می خواهند جن و انس یاری بیشتر


    آنچه کل انبیا دارند داری بیشتر


    ای نبییّن میهمان سفره ی احسان تو


    عترت و قرآن تو دو مشعل تابان ماست


    دو سپهر معرفت دو کفّه ی میزان ماست


    کلّ دین ما همانا عترت و قرآن ماست


    حفظ این دو با تو از روز ازل پیمان ماست


    پیروی زین دو امانت عزت و ایمان ماست


    کیست «میثم» مدح خوان عترت و قرآن تو

    با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی


     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    <      1   2   3   4   5   >>   >
    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...