سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بــاز
عــنـایــت شــده لـطـف خـدا


باز شــدم
زائـــر کـــوی رضــــا


هـمچـو کبوتر
به سویش پر زدم


در حـرم و
روضــه مــولا رضـا


رفـتـم و
دیــدم کـه بـه چشمان تر


گــرد
رواقــش هــمــه در الـتجا


صـحـن و سرای
شه اقلیم عشق


طـعــنـه
زنـد بـه جاه عرش علا


بــه یــاد
یـاران و عـزیـزان همه


در آســتــان
او شـــدم در دعـــا


بـــارخــدایــا
شـه مـلـک طـــوس


تو بگذار از
ما و بپوشان خـطـا


«حیاتی» از
خالق سبحان بخواه


طـواف و حـج
و نـجـف و کربلا


 


ای نور خدا ماه هدی مظهر داور


سلطان جهان کهف امان شاه مظفّر


از کعبه تو عرش مجید است منوّر


جبریل امین تاج غلامی تو برسر


شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مَه انور


ربّ ارنی گو به خدا موسیِ عِمران


اندر هوس جلوات ای ماه بدخشان


آئی به تجلّی اگر ای مهر درخشان


فانی شده در کوی تو ای مظهر
سبحان


شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مَه انور


آثار حق از عین تو بینیم سراپا


اسرار وی از نطق تو گردیده هویدا


انوار وی از وجه تو شد ظاهر
وپیدا


آیات وی از دست تو همچون ید و
بیضا


شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مَه انور


مدح تو سزد زآنکه چه نقش تو عیان
کرد


وصفت کند آن کو به تو اسرار نهان
کرد


بشناخته ات آنکه چه صنعی تو توان
کرد


جز او که توان مدح تو را حق بیان
کرد


شدپاس درت فخرملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


آری به کجا قطره که او وصف کند
یَم


آری به کجا ذرّه که از شمس زند
دَم


پروانه کجا آری و این صفحه عالم


بس قطره و هم ذرّه تو ای شه اعظم


شد پاس درت فخرملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


لیک ار نکنم مدح تو ای شاه چه
گویم


از مهر تو گر دم نزم مهر که جویم


رو سوی تو ناورده نمایم به که
رویم


شاهم به دوعالم چو نظرکرده تو
سویم


شدپاس درت فخرملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


در قطره جود و کرمت بحر چه باشد


در تابش وجهِ قمرت بدر چه باشد


در جلوه نور نظرت فجر چه باشد


در شمّه بخشش ز کَفَت اَبر چه
باشد


شد پاس درت فخر ملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


ای وجه خدا سوی تو یابیم هدی را


از اسم تو یابیم اجابت ز دعا را


گر سوی مُنایت دهی ای شاه صلا را


در کعبه امن  تو کنم سعی
صفا را


شد پاس درت فخرملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


هستی تو سلیمان و منم مور تو ای
شاه


پیوسته بُدم منظر و منظور به
درگاه


دادی تو به ایمانیِ دل خسته به
خود راه


زین راه بهر باب حقم باز بِشد
راه


شد پاس درت فخرملائک همه یکسر


هم رشک جنان روضه تو ای مه انور


 


ای به سریر ارتضا ضابطه رضا- رضا


ای به رضای تو رضا در دو سرا خدا
رضا


ای به شهادت کرم حجت حی ذوالنعم


ای به روایت قلم تعز من تشا رضا


ای به مشیت قدر زینب لوح بندگی


ای به قضاوت قضا حاکم بر قضا رضا


ای به صحیفه زمان مطلع شعر شاعران


ای به حروف ابجدی واژه پر بهار رضا


تو مظهر درایتی - مکمل ولایتی


سمبل هر حکایتی به بخشش و سخا رضا


تو ضان شفاعتی که از ضامنت تو حق


عفو کند گناه ما به موقع جزا رضا


حجت حی سرمدی دسته گل محمدی


عالم آل احمدی به امر کبریا رضا


نام تو گشته مشتق از نام علی مرتضی


ز آنکه تویی به خلق و خو علی مرتضی
رضا


تو هفتمین ودیعه خدا به نص کوثری


که فخر بر تو می کند سیده النساء
رضا


ز بعد حضرت بتول که هست بضعه رسول


پاره تن فقط تویی به ختم الانبیا
رضا


لوای صلح مجتبی داده خدا بدوش تو


که در قعود تو بود قیام کربلا رضا


عصاره عبادت سید ساجدین تویی


که از قیام تو بود قیام ما به پا
رضا


زنده ز علم تو بود مکتب باقرالعلوم


که از تو گشته منجلی علوم ماسوا
رضا


به فقه و دانش و اصول تویی به ملک
این جهآن


رمز بقای مذهب و مکمل ولا رضا


تاج ولایت به سر، موسی جعفرت پدر


که صد کلیم بر درت ستاده با عصا
رضا


تویی رئوف میزبان که با ورود
میهمان


به خنده لعل لب کنی بسان عنچه وا
رضا


تو ان طبیب حاذقی که از عنایت و
کردم


بدون نسخه میدهی بدرد ما شفا رضا


سه نوبت از ره کرم به داد شیعیان
برس


که حکم تام در کف داده حق


از لایت تو بهر ما قفل در جهنم است


کلید ان برای ما بهشت جانفراز رضا


تویی که نقش شیر را به یک اشاره
جان دهی


که بر درید منکر ولایت تو را رضا


شاعر ژولیده منم که گشته ام گدای
تو


چه می شود عنایتی کنی تو بر گدا
رضا


 


 


ای آنکه شبیه تو شه خونجگری نیست


در راه غم و غربت تو همسفری نیست


یک یار وفادار کنار تو نبوده


از شیعه مخلص به کنارت اثری نیست


آن زهر جفا با دل ناز تو چه
کرده؟


سوزنده‏تر از سوز دل تو شرری
نیست


آن زهر چرا قد تو را کرده کمانی؟


ز آن قامت رعنای تو دیگر خبری
نیست


چون مارگزیده به روی خاک فتادی


آیا به برت خواهر نیکو سیری نیست


ای کاش به مأمون ستم پیشه بگویند


مظلوم کشی در دل غربت هنری نیست


هستی تو نماینده زهرا که به غربت


واللَّه که مظلوم‏تر از تو پسری
نیست


 


اگر مدد کند از لطف قادر قدوس


کشم زپرده دل ناله همچنان ناقوس


پس از ستایش و حمد خدای عزوجل


که اوست باقی پاینده مابقی معکوس


زبان به مدحت شاهی گشایم از ره صدق


که هست رهبر دین خدا و نفس و نفوس


گدای درگه او صد چو حاتم طائی


غلام حلقه به گوشش هزار کیکاووس


بگرد مکنت و جاهش نمی رسد هرگز


هزار ثروت قارون و گنج دقیانوس


زند به خلد برین طعنه خاک درگاهش


که هست قبله عشاق و لایق صد بوس


زقدر و رتبه و شأنش چه گویمت که بود


امیر خطه عشق و خدیو کشور طوس


زبان بود زبیان صفات او عاجز


قلم ز رشته تحریر وصف او محبوس


زعلم و دانش و فضلش همی توانم گفت


که او رئیس علوم است عالمان مرئوس


بزن تو دست توسل به عطف دامن او


که اوست شمس شموس و خدای را ناموس


کسیکه از ره صدق و اردات و اخلاص


  قدمنهد به حریمش نمی شود مأیوس


چه خوانم و چه بگویم که شعر ژولیده


بود چو قطره و اوصاف او چو اقیانوس


ژولیده نیشابوری


با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...