«روی کبود و موی سپید ارث مادری است»
89/10/16 5:53 ع
می ریخت لاله لاله غم از عرش محملش
هر دم رسید تا سر بابا مقابلش
چشمان نیمه جان و غریبش گواه بود
در آتش فراق پدر سوخت حاصلش
هر لحظه در تلاطم طوفان طعنه ها
چشمان غرق خون عمو بود ساحلش
چشمش برای دیدن بابا رمق نداشت
از بس که شد محبت این قوم شاملش
از لطف دست سنگی یک شهر حرمله
کم کم شبیه فاطمه میشد شمایلش
روی کبود و موی سپید ارث مادری است
وقتی سرشته از غم زهرا شده گلش
جانش رسید بر لبش از دست خیزران
آخر چه کرد طعنة آن چوب با دلش
از نحوة شهادت او عمه هم شکست
تا دید داغ تشت طلا بوده قاتلش
او هرگز از کبودی بال و پرش نگفت
غساله گفت یک سر مو از فضائلش!
دستان کوچکش که ضریح اجابت است
دل بسته بر کرامت او چشم سائلش
نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]