«داستان کوتاه واموزنده (بازسازی دنیا)»
89/10/16 5:38 ع
پدر روزنامه می خواند ، اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد . حوصله ی پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را – که نقشه ی جهان را نمایش می داد – جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش داد .
بیا ، کاری برایت دارم .یک نقشه ی دنیا به تو میدم ، ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور که هست ، بچینی ؟
و دوباره سراغ روزنامه اش رفت ، می دانست پسرش تمام روز گرفتار این کار است .اما یک ربع بعد ، پسرک با نقشه ی کامل برگشت .
پدر با تعجب پرسید : مادرت به تو جغرافی یاد داده ؟
پسر جواب داد : جغرافی دیگر چیست ؟ اتفاقا پشت همین صفحه ، تصویری از یک آدم بود. وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم ، دنیا را هم دوباره ساختم .
نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]