«اشعار ماه محرم وقمر بنی هاشم(ع)»
89/9/12 12:25 ع
هماره تا که خدا را بود زخلق سپاس**درود بر خلف پاک مرتضی عباس
فروغ چشم و چراغ دل چهار امام**امید یوسف زهرا حسین خیر الناس
دو ذوالفقار دو ابرو دوچشم او دو علی**محب از آن به امان و عدو از آن به هراس
لبش حقیقت کوثر دمش روان مسیح**دلش بهشت ولایت رخش حدیقه یاس
هماره تا که خدا را بود زخلق سپاس**درود بر خلف پاک مرتضی عباس
فروغ چشم و چراغ دل چهار امام**امید یوسف زهرا حسین خیر الناس
دو ذوالفقار دو ابرو دوچشم او دو علی**محب از آن به امان و عدو از آن به هراس
لبش حقیقت کوثر دمش روان مسیح**دلش بهشت ولایت رخش حدیقه یاس
تمام عمر به دور حریم زهرا گشت**چنان که داد حرم را شب شهادت پاس
نه در بهار جوانی خدا گواهست که**ز شیر خوارگی و کودکی حسین شناس
روا بود که همانند چهارده معصوم**شود زحضرت او صبح و شام نَعت و سپاس
کنار تربت پاکش فرشتگان خوانند**دو مصرعی که در آن است یک جهان احساس
سلام خالق منان سلام خیر الناس**سلام خیل شهیدان به حضرت عباس
چو دید تشنه لبهای خشک او دریاست**به آب خیره شد و ناله از دلش برخواست
که آب از چه نگردیدی از خجالت آب**تو موج زنی و تشنه یوسف زهراست
ز یک طرف تو زنی طعنه از جگر در نهر**ز یک طرف ز حرم بانگ العطش برپاست
قسم به فاطمه هرگز تو را نمی نوشم **که در تو عکس لب خشک سید الشهداست
زخون دیده من روی موج خود بنویس**که از تمامی اطفال تشنه تر سقاست
خداگواهستکه باچشمخویشتندیدم**سکینهرا که لبشخشکو دیده اشدریاست
درون بحر همه ماهیان به هم گویند**حسین تشنه و سیراب وحشی دریاست
نوشته اند به لبهای خشک من ز ازل**که تشنه کام گذشتن زبحر شیوه ماست
ز شیر خواره برایت پیام آوردم**پیام داده که ای آب غیرت تو کجاست
سلام خالق منان سلام خیر الناس**سلام خیل شهیدان به حضرت عباس
ز آب با جگر تشنه شست سقا دست**کشید پا و نداد عاقبت به دریا دست
وجود او سپهر مشک بود و بیم نداشت**از اینکه چشم دهد یا که سر دهد یا دست
ز دست دادن خود بود آگه و می خواست**که عضو عضو وجودش شود سراپا دست
تمام هستی خود را به پای جانان ریخت**گذشت از سر و از چشم و تن نه تنها دست
خدا گواهست که بر پای دوست می افکند**اگر به پیکر مجروح داشت صدها دست
به یاری پسر فاطمه گذشت از جان**جدا شد از بدنش در حضور زهرا دست
سخن ز آب مگو ای سکینه رو به حرم**که اوفتاد به یک جا تن و به یک جا دست
دو دست خویش به راه عزیز زهرا داد**به شوق آنکه بگیرد ز خلق فردا دست
سلام خالق منان سلام خیر الناس**سلام خیل ملائک به حضرت عباس
گرفت تیر از آن نور چشم حیدر چشم**بگفت تیر دیگر کو که هست دیگر چشم
سرم نثار ره عاشقی که بعد دو دست**به پیش تیر دهد در ره برادر چشم
به سید الشهدا کرد جان و دل تقدیم**گشود تا که به دامان زهرا چشم
مکن سکینه ز سقا گله که آن مظلوم**به یاد تو عوض آب داشت خون در چشم
به تیر گفت بیا و به چشم من بنشین**که نیست جای تو ای پیک یا در هر چشم
(یا جای تو نیست یا در هر دو چشم است)
دو دست دادم و در انتظار تیرم باز**که یا نهم به جگر یا به سینه یا در چشم
تمام آرزویش دیدن برادر بود**نداشت حیف برای نگاه آخر چشم
به جسم پاک وی آنقدر تیر و نیزه زدند**که چون زره بدنش شد ز پای تا سر چشم
سزد به حشر بخواند این دو مصرع را**چو افکند بر آن عارض منور چشم
سلام خالق منان سلام خیر الناس**سلام خیل ملائک به حضرت عباس
مه سپهر ولا آفتاب ام بنین**حسین روی و علی صولت و حسن آئین
نگاه نافذ او جذبه علی را داشت**اگر که تیر به چشمش نمی زدند از کین
نداشت دستی و خم شد که تیر دشمن را**برون کشد به دو زانو ز دیده خونین
چنان زدند به فرقش عمود آهن را**که روی خاک به صورت فتاد از سر زین
فراریان زنبردش تمام برگشتند**زدند بر تن او زخم از یسار و یمین
چو مصحفی که شود پاره پاره آیاتش**به خاک ریخت ورقهای آن کتاب مبین
عزیز فاطمه را قد خمید و پشت شکست**کنار پیکر او ناله زد به صوت حزین
دو چشم چشمه اشک و دو چشم چشمه خون**دو دست بر کمر شه دو دست نقش زمین
سلام خالق منان سلام خیر الناس**سلام خیل ملائک به حضرت عباس