«اشعار ماه ربیع الاول(ولادت حضرت محمد (ص) وامام جعفر صادق (ع))»
89/11/17 6:39 ع
زمین گهواره کابوسهای تلخ انسان بود
زمان چون کودکی در کوچه های خواب حیران بود
خدا در ازدحام ناخدایان جهالت گم
جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود
صدا در کوچه های گیج می پیچید بی حاصل
سکوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود
نمی رویید در چشمی به جز تردید و وهم و شک
یقین تنها سرابی در شکارستان شیطان بود
شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مردی
به رغم فتنه های پیش رو در خاک مهمان بود
جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر
«محمد» واپسین پیغمبر خورشید و
باران بود
سید ضیاء الدین شفیعی
***
رسول نهضت بیداری زمان
به پای خیز که دلها ز شوق آب شوند
که ذره ها به طفیل تو آفتاب شوند
بخوان به نام خدا «باسم ربک الاعلی»
که لاله ها همه پیمانه گلاب شوند
امین وحی و نبوت !«الا بذکر ا...»
بخوان که با خبر از متن این کتاب شوند
سمند صاعقه زین کن خدا نکرده مباد
که بی عدالتی و جهل همرکاب شوند
رسول نهضت بیداری زمان !مگذار
که پلکهای به هم بسته گرم خواب شوند
شتاب کن، که روانهای تشنه ایمان
رها ز پنجه تردید و اضطراب شوند
به یک اشاره تو، برگهای پاییزی
لطیف و تازه چون نیلوفران آب شوند
بخوان حدیث محبت، که بردگان سیاه
در این کویر، درخشان تر از شهاب شوند
بگیر دست همه پابرهنگان زمین
که این شکسته دلان مالک الرقاب شوند
یتیم آمنه !اصحاب سر سپرده ت
وطلایه دار ظفرمند انقلاب شوند
سحر که آید «امن یجیب» می خوانند
امیدوار دعاهای مستجاب شوند
بگیر دست علی را که با امیر عرب
مجاهدان همه پیروز و کامیاب شوند
چه جای حیرت اگر یازده ستاره و ماه
به جانشینی خورشید انتخاب شوند
محمدجواد غفورزاده (شفق)
***
ای تمام آفرینش خشتی از ایوان تو
علم شرق و غرب عالم سطری از قرآن تو
آسمانی ها زمینی ها همه مهمان تو
گل کند جان مسیح از غنچه ی خندان تو
خنده ی خورشید ها از گوهر دندان تو
عقل ها مبهوت تو مجنون تو حیران تو
آسمانی ها همه مرهون ارشاد توأند
دستگیران جهان محتاج امداد توأند
شهریاران بنده ی سلمان و مقداد توأند
چار أمّ و هفت أب در خطّ اولاد توأند
انبیا یکسر بشیر صبح میلاد توأند
نورها بر قلبشان تابیده از فرقان تو
انبیا یک کاروان تو کاروان سالارشان
خوب رویان مشتری تو یوسف بازارشان
خالق و خلقت درود حضرت تو کارشان
کلّ انسانها تویی تنها تویی غمخوارشان
مسلمین در خواب غفلت خفته تو بیدارشان
بی خبر از دشمنان عترت و قرآن تو
تو سراپا جانِ جانِ امّتی امّت چو تن
تن شود بی تاب اگر یک لحظه جان بیند مَحن
با اهانت بر تو، امت شد چو بحری موج زن
در خروش آمد بسی پیر و جوان و مرد و زن
رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن
بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو
ای که کرده ذات معبودت حبیب خود خطاب
ای فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب
گر جسارت کرد بر تو ابلهی حیف از جواب
تو به وسعت فوق اقیانوس و او کم از سراب
با صدای سگ نگردد کم فروغ آفتاب
می درخشد تا قیامت نور بی پایان تو
از فروغ رحمتت لبریز ظرف عالم است
چون تو قامت بر فرازی قامت گردون خم است
لیله ی میلاد تو عید کمال آدم است
خاصه در سالی که آن سال رسول اعظم است
پایه ی توحید تو همچون کتاب محکم است
ثبت گشته بر جبین آسمان عنوان تو
چارده قرن است دنیا محو عدل و داد توست
آه مظلومان عالم بانگی از فریاد توست
بردگی محکوم تو آزادگی آزاد توست
تا خداییّ خدا مُلک خدا آباد توست
هفته ها و روزها و لحظه ها میلاد توست
بسکه جوشد گوهر علم از یم عرفان تو
تو بجای سیم و زر احسان و عدل اندوختی
تو نگاه مرحمت حتی به دشمن دوختی
تو برای خلق همچون شمع سوزان سوختی
تو ز حکمت در دل انسان چراغ افروختی
تو به جای اِضرب، اِقرأ بر بشر آموختی
می درخشد عَلَّمَ القرآن به الرّحمن تو
آمدی ای تا ابد در سینه ها نور، آمدی
آمدی ای موسی برگشته از طور، آمدی
آمدی ای رایتت پیوسته منصور، آمدی
آمدی ای ملک هستی از تو معمور، آمدی
آمدی ای چشم بد از عارضت دور، آمدی
خنده کن ای صبح مشتاقان لب خندان تو
کیست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد
کیست تا مرد دو عالم همچو حیدر پرورد
کیست تا در بوستان وحی، کوثر پرورد
کیست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد
یا چو زینب دختری در حدّ مادر پرورد
ای امیرالمؤمنین پرورده ی دامان تو
حکمت از اسلام ناب توست جاری بیشتر
دانش از حکم و کتاب توست ساری بیشتر
سرفرازان را به کویت خاکساری بیشتر
از تو می خواهند جن و انس یاری بیشتر
آنچه کل انبیا دارند داری بیشتر
ای نبییّن میهمان سفره ی احسان تو
عترت و قرآن تو دو مشعل تابان ماست
دو سپهر معرفت دو کفّه ی میزان ماست
کلّ دین ما همانا عترت و قرآن ماست
حفظ این دو با تو از روز ازل پیمان ماست
پیروی زین دو امانت عزت و ایمان ماست
کیست «میثم» مدح خوان عترت و قرآن تو
با تشکر از دوست خوبم محسن کزازی