سفارش تبلیغ
صبا ویژن

-----
ز بام تیره عالم ستاره می بارید

در آن شبی که دو صد ماهپاره می بارید

سما ز نور حجاز روشن بود

حجاز از نفس گرم عشق روشن بود

فرشته بر لب خود شور جاودانی داشت

 دعا و زمزمه بانوی آسمانی داشت

کنار کعبه به دور از نگاه نامحرم

 به سجده مانده نماز پیمبر خاتم

نگاه منتظرش غرق یک تجلی بود

 در آن شبی که خدیجه دوباره تنها بود

خدیجه بود و گلی از جهان دیگر داشت

میان سینه خود آیه های کوثر داشت

سرشک از بصرش عاشقانه جاری بود

به روی بستر و در آرزوی یاری بود

نبود محرمی و بار عشق سنگین بود

 نبود مرحمی و درد حمل شیرین بود

در آن زمان که گل غم به درد او افزود

 انیس کوچک او عاقبت زبان بگشود

ای نشسته به غم ، غم ربای جان آمد

 مریز (نریز) اشک جدایی که همزبان آمد

منم امانت یزدان، منم ترانه نور

 منم تمام تجلی بیکرانه نور

منم که روح وجود تمام آیاتم

 منم که قبله جان امیر ساداتم

منم که صبح ازل تا ابد از آنم شد

 همه کرانه هستی بیکرانم شد

به ذره ذره بی جان حیات بخشیدم .

 بر این صفینه امکان ثبات بخشیدم

نبود خلق دو عالم مگر به یک نظرم

 نبود اول و آخر مگر ز خاک درم

اگر ستاره صبح سپهر ناسوتم .

 چراغ شعله فروز جهان لاهوتم

من از دیار خدایی سرشت می آیم

ز کار خلق و جهیم و بهشت می آیم

میان پرده عصمت، میان نور شفق

 قدم زدم به زمین از صرادقات فلق

شرافت از نفسم باشد و کرامت هم

نبوت از قدمم باشد و امامت هم

تمام جلوه حیٌُ جلی است زهرا

 تمام عشق نبی و علی است زهرا

حیات بر قدر، جلوه بر قضا دادم

 ز صبح روز ازل دل به مرتضی دادم

اگر در این همه غربت پی مددکاری

چه حاجتی به دو عالم که فاطمه  داری

الا که رشک غبارت دل از جنان برده

دل خدا به سر زلف تو گره خورده

مدیحه خانی تو با هزار داود است

که هر چه بود و نبود است بی تو نابود است

قسم به حق نمک، حق صحبت عشق

تویی خدای محبت تمام قدرت عشق
----------
جمادى غرق شادى بود آنشب

بشارت را منادى بود آنشب

خدا را شهر مکه ، شهر قرآن

به تایید قضا شد نور باران

حرم سر تا قدم شور و شعف بود

شکوه راز خلقت را هدف بود

منا و مروه اذینى دگر داشت

خم گیسوى شب چینى دگر داشت

کمان رکن را تیرى دگر بود

صفا را سعى و تکبیرى دگر بود

مقام از بى مقامى داد مى زد

شرر بر کاخ استبداد مى زد

شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند

حدیث ایه هاى قدر میخواند

فلق معراج شب را ساز مى کرد

گره از کار رجعت باز میکرد

سحر سوداگر شور و طرب بود

طرب چشم انتظار مرگ شب بود

قمر گیسوى خود را تاب میداد

قضا لوح قدر را اب میداد

سپیده اخم خود را باز میکرد

افق را سینه چاک ناز مى کرد

موذن دم بدم تکبیر میگفت

به ما از ایه تطهیر میگفت

غلم بر قاف شب کوبید خورشید

مى از جام فلق نوشید خورشید

زمین ابستن نص علق بود

زمان ائینه دار لطف حق بود

وجود واجب استاد هستى

تجلى کرد در ابعاد هستى

خدیجه تا زهستى نیست گردید

ز هستى نمره او بیست گردید

به روز بیست از ماه جمادى

ندا برخاست از ناى منادى

خدیجه ثروت خود را فدا کرد

فنا شد و ز فناکسب بقا کرد

ز کارش موشکافى کرد خالق

گذشتش را تلافى کرد خالق

در رحمت به رویش نیز واکرد

به او زهراى اطهر را عطا کرد

طریقت را دلیل راه آمد

حقیقت را تجلیگاه آمد

شریعت صورت و معناست زهرا

حقیقت قطره و دریاست زهرا

چه زهرائى که هستى هست . مستش

کلید هستى عالم بدستش

چه زهرائى ، على را پاک همسر

که مادر هست بر شبیر و شبر

پدر او را نه ختم مرسلین است

که او بر خاتم خاتم نگین است

خدا را شاهکار خلقت آمد

که بر اسرار هستى علت آمد

شکوفا شد به امر وحى سرمد

گل بى خار گلزار محمد

به مدح او قلم درمانده گردد

به وصفش واژه ها شرمنده گردد

ورا ذرات عالم مى شناسند

زادم تا به خاتم مى شناسند

نه تنها دم زند ادم ز وصفش

زند دم خالق اعظم ز وصفش

شکوه رمز یا زهراست زهرا

قرار نوح در دریاست زهرا

به زهرا تا توسل کرد آتش

به ابراهیم حق شد سرد آتش

چه نامش برد موسى ، موسوى شد

کلیم حق ز فیض معنوى شد

مسیحازد چو بر دامان او دست

گسست از فرش دل ، در عرش بنشست

بلى صدیقه کبرى است زهرا

قرار کل ما فیهاست ، زهرا

سفاعت در جزا پابست زهراست

نجات ما همه در دست زهراست
----------
بیستم ماه جمادى آمد

موسم عشرت و شادى آمد

فاطمه بضعه احمد آمد

گل گلزار محمد (ص) آمد

گل گلزار محمد آمد

گشته هستى لاله باران امشب

سر زد از یک گل بهاران امشب

با صفا شد بزم یاران امشب

بضعه پاک محمد(ص ) آمد

گل گلزار محمد آمد

طاهره انسیه حورا

راضیه ، مرضیه زهرا

عالمه - فاطمه کبرى

گل خوشبوى پیمبر آمد

گل گلزار محمد آمد

روح و ریحان پیمبر آمد

جان و جآنان پیمبر آمد

همسر ساقى کوثر آمد

حضرت زهراى اطهر آمد
---------
اشک در دیده ترم باشد

 شب میلاد دلبرم باشد

ای عزیز رسول، یا زهرا (س)

 عشق تو روح پیکرم باشد

جان ما را اگر پذیرایی

 هدیه روز مادرم باشد
-----
مرا وقت سحرگاهان  به گوشم این ندا آمد

ندا از جانب بالا ز عرش کبریا امد

دل هر شیعه مسرور است زین مولود فرخنده

که اندر بوستان دین گلی از انبیاء آمد

زدامان خدیجه فخر زنها شد  عیان امشب

ز یمن مقدمش  روشن زمین و اسمان امشب

تمام اهل عالم خادم آن آستان امشب

علی را همسر و گمراهیان را رهنما آمد

بود نامش زکیه مرضیه انسیه حوراء

حمیده  راضیه ریحانه  دیگر زهره زهرا

وجیهه فاطمه صدیقه زهرا آیت کبری

مصادف مقدمش با مقدم روح خدا آمد

حسین را او بود مادر  علی را فاطمه همسر

گل دامان ÷یغمبر نزاده همچو او مادر

به زنهای جهان رهبر سرور فلب پیغمبر

شفیع شیعیان  زهرا عزیز مصطفی آمد

زگلزار نبی امشب دو تا گوهر نمایان شد

رخ زهرا  و فرزندش  خمینی ماه تابان شد

مبارک مقدم او بر همه خلق مسلمان شد

کجا شد آنکه ما را رهنما و مقتدا آمد
--------
از  آسمان قدوسیان آواز کردند

درهای رحمت را دوباره باز کردند

در موسم میلاد یاس باغ عصمت

در باغ جنت بلبلان آواز کردند

در اسمانها عرشیان با شور و شادی

چشن سرور و شادمانی ساز کردند

در وصف و مدح کوثر ختم رسولان

امشب تمام قدسیان لب باز کردند

او محرم راز خدا بعد از نبی بود

گر مکه را آیینه دار راز کردند

امشب ملائک بر نبی تبریک گفتند

تا صبح گرد خانه اش پرواز کردند

آندم که سر زد روی زهرا

سادات زین مادر به عالم ناز کردم

حیرت مکن ای دل اگر گویم به عالم

پیغمبران با مهر او اعجاز کردند

در هر گرفتاری و غم حتی امامان

با ذکر نامش درد خود ابراز کردند

امروز آمد از جنان امام (وفائی)

خلق جهان را بعد او آغاز کردند
-------------
آن شب زمین مکه بر خود ناز مى‏ کرد

با ناز خود درهاى رحمت باز مى‏ کرد

آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود

گویاى تکبیر بلال از هر طرف بود

آن شب شفق در باغ دلها لاله مى ‏کاشت

آن را به عشق یار هجده ساله مى‏ کاشت

آن شب سحر سجاده ‏ى دل باز مى‏ کرد

قامت به قد قامت، مودّت ساز مى ‏کرد

آن شب فلق شعر گل مهتاب مى‏ خواند

از بهر غم، شادى، حدیث خواب مى ‏خواند

آن شب سپیده جامه بر تن چاک مى‏ کرد

گرد ملال از روى احمد پاک مى‏ کرد

آن شب زمان چرخ و فلک را تاب مى ‏کرد

کلک قضا لوح قدر را آب مى‏ داد

آن شب زمین آبستن شور و شعف بود

غواص دل آماده‏ ى صید صدف بود

آن شب منا شعر مبارکباد مى‏ خواند

زیبا سرودی ، آن شب میلاد مى‏ خواند

آن شب خدیجه بود و درد بار دارى

از باردارى بود کارش بیقرارى

آن شب ز تنهایى روانش رنج مى ‏برد

رنج شکوفایى به پاى گنج مى‏ برد

آن شب زنان مکه بر او پشت کردند

از او بریدند و نکوهش مشت کردند

آن شب درّ ناسفته ‏اى، بحر کرم سفت

طفلى که بودش در رحم با او سخن گفت

آن شب میان آن دو اسرارى مگو بود

وقت شکوفایى نخل آرزو بود

آن شب به مادر از بهشت و حور مى ‏گفت

از مرگ ظلمت در دیار نور مى‏ گفت

آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى ‏کرد

در را براى صبح صادق باز مى‏ کرد

آن شب خدیجه بود و آه جانگدازش

لطف خداى مهربان و سوز و سازش

آن شب بهشتى بانوان امداد کردند

با یارى خود قلب او را شاد کردند

آن یک به دستش ساغرى آکنده از مُل

آن یک برایش سندس و استبرق و گل

آن یک به پایش با ترنم لاله مى ‏ریخت

لبخند از لب در، دیار ناله مى‏ ریخت

آن یک برایش باده در پیمانه مى ‏کرد

آن یک پریشان گیسوانش شانه مى ‏کرد

مریم به گوشش آیه انجیل مى‏ خواند

آسیه بهرش داستان نیل مى‏ خواند

سارا برایش عود و عنبر دود مى ‏کرد

او را مهیا بهر یک مولود مى‏ کرد

ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت

آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت

تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند

شعر هجا در وصف پیغمبر نخوانند

ام القرا آیینه دار نور گردید

چشم کج اندیشان عالم کور گردید

کون و مکان را ذات حق زیب و فرى داد

بر خاتم پیغمبرانش دخترى داد

آن هم چه دختر نازنین و ناز پرور

دختر نه بلکه بر یتیم مکه، مادر

بالاتر از او بین زنها دخترى نیست

در امتحان همسرى شد نمره ‏اش بیست

هر تار مویش آیه حبل المتین است

بر حلقه ‏ى انگشتر خاتم، نگین است

آمد به دنیا عصمت کبراى سر مد

ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد

آمد به دنیا شاهکار کلک خلقت

گنجینه شرم و حیا و کان عصمت

آمد به دنیا آنکه نورش منجلى بود

معراج احمد بود و منهاج على بود

آمد به دنیا آنکه هستى هست مستش

از مستى هستى بشر شد پاى بستش

گر او نبودى هستى عالم نبودى

مشهودى از آب و گل و آدم نبودى

گر او نبودى زندگى بى محتوا بود

در پرده ابهام آیات خدا بود

او رحمتى بر رحمةللعالمین است

او زینت آیات قرآن مبین است

بر جسم ختم‏ الانبیا روح است زهرا

بر کشتى عدل على نوح است زهرا

آئینه دار نهضت پیغمبر است او

بهر پدر دلسوزتر از مادر است او

مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر

ساقى على هست و على را اوست کوثر

شرمنده از نور جمالش آفتاب است

درس نخستین بر زنان حفظ حجاب است

لبهاى ختم الانبیا بوسید دستش

پیمانه صبر على گردید مستش

از بس که داده ذات حق قدر و مقامش

قد قامت احمد بود از احترامش

بى فاطمه نام نبى معنا ندارد

فرقى على با حضرت زهرا ندارد

-----------
بـیـستم جمادی الثانی، مـیلاد با سعـادت باعث خلقت،
دخت نبـوت،کـفـو ولایـت، ام امامت، قطـب دایـره
وجود، حبـیبه ذات ربّ العـالمین، پاره تن
رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، زوجه
و کفـو امیـرالمؤمنیـن علیّ
مرتضی(علیه السلام)
وامّ الائمة النقباء والنّجباء
حضرت فاطـمة الزهـراء (علیها السلام)
برنـامـوس دهـر و شمس ضحای آسمان
هدایت حضرت صاحب العصروالزّمان(عجل الله تعالی
فرجه الشریف)ونیزبرشیـعیان ومحبین آنحضرت مبارکباد.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :(زهرا .ز)::نظرات دیگران [ نظر]


    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...